و همان گونه زیستهای که خطابه آخرت بود...و إنه لجهاد نصر أو استشهاد...
مردها یک طور سختی کار دارند در خط مقدم. زنها طوری دیگر در پشتیبانی. لای پیچیدن نان و مخلفات فلافل، هرکس پیشنهاد مختلفش را مطرح کرد.
کار در یکی از پادگانها به مشکل خورده و تصمیم به اعزام گروه ویژهای از تکاوران ارتش گرفته شده بود. اما اینبار منتظر نماند تا کسی صدایش کند. همین که اسم ماموریت را شنید، جلوتر از همه خودش سینه سپر کرد و داوطلب شد. نشان به آن نشان که حتی برای پوشیدن لباس نظامیاش به دفتر کارش برنگشت. همانجا لباس یکی از کارکنان وظیفه را امانت گرفت و عازم اتاق توجیه عملیات شد.
پدر گفت: «دلم نمیسوزد. سرم بالاست. بعد از شهادت حامد چندین جوان دیگر در همین روستا از دنیا رفتند. همین نزدیکیها یک جوان در استخر فوت کرد...»
دوتا خانم عراقی آمدند و پرچم را بوسیدند و خودشان را متبرک کردند؛ یک خانم عراقی هم از کنار ما رد شد و گفت: الله یحفظ آیتالله خامنهای.
«امام زمان و امام حسینی که به اسرائیل کاری نداره به چه درد میخوره؟!» و بعد با حرص ادامه داد «امام حسین اسرائیلی»!
ابوحسنِ عزیز یک روزِ تمام، همهاش را گذاشت تا مراقبمان باشد. یعنی مراقبِ زائران حسین(ع)
از سفرش به مشهد و همراهی با فرشچیان هم میگوید؛ از روزی که طرحهایش را نشان استاد داده بود و او با مهربانی گفته بود: «چه خوب که وقایع روز را کار میکنی.»
این هم سعادتیست برای خودش... که مشکیپوشی آدمها برای تو، حل بشود در مشکی امام حسین... شاید تجسم این جمله که «ان کنت باکیا لشی فابک للحسین»
اصلا رنگها باید طوری ترکیب شوند که یک معنای واحد را القا کنند، مثل خود جهان هستی که به سمت توحید میرود.
دیروز هربار که رعدوبرق میزد، میگفتم دیگر الآن مردم به خانه برمیگردند. باران جایش را به تگرگ داد و صدای رقص و آواز ترکی ادامه داشت...
مشاهدهاما من وقتی به صفهای جلو رسیدم با دیدن منظره روبرویم ناخوادگاه متوقف شدم. فراموشم شد عجله دارم. دلم میخواست ساعتها بایستم و فقط نگاه کنم.بچههای قد و نیمقد فراوانی در جایگاهی به نام مائده نور در حال بازی بودند.
مشاهدهعبدالعزیز رنتیسی ژوئن سال ۲۰۰۳ در غزه هدف حمله موشکی بالگردهای رژیم صهیونیستی قرار گرفت. پس از این حمله تلآویو به طور رسمی اعلام کرد که...
مشاهدهنقطهای که میخواست از گذشتهاش برگردد اما این بازگشت چیزی جز پشیمانی برای او نداشت.
مشاهدهو همان گونه زیستهای که خطابه آخرت بود...و إنه لجهاد نصر أو استشهاد...
مشاهده روایت »دوتا خانم عراقی آمدند و پرچم را بوسیدند و خودشان را متبرک کردند؛ یک خانم عراقی هم از کنار ما رد شد و گفت: الله یحفظ آیتالله خامنهای.
مشاهده روایت »«امام زمان و امام حسینی که به اسرائیل کاری نداره به چه درد میخوره؟!» و بعد با حرص ادامه داد «امام حسین اسرائیلی»!
مشاهده روایت »شماها چرا از دانشمندهای هستهایتان درست و حسابی محافظت نکردید؟ فکر نکردید که آنها فقط مالِ خودتان نیستند؟
مشاهده روایت »هفتهی پیش بعد از رسیدن خبر قحطی و گرسنگی مردم غزه، اعلام کردند راهپیمایی بعدی را روی پل هاربر بریج انجام میدهند. هاربر بریج مهمترین پل سیدنی است...
مشاهده روایت »خیلی سریع و بدون مِن و مِن، با اعتماد به نفس گفتم: "تربیتشون رو که سپردم دست مادر عالم، اما برای رسیدگی بهشون کم نذاشتم. نمرم بیست نباشه نوزده و هفتاد و پنجه"
مشاهده روایت »حالا مردم عراق، فلسطین، یمن، لبنان، افغانستان و... به همراهی با مردم و دولت جمهوری اسلامی ایران افتخار میکنند...
مشاهده روایت »میگفت: «مسئول شبکه داشت به زور فلانی را بیرون میکرد، اما طرف میگفت بگذار گزارش را تمام کنم»...
مشاهده روایت »زن دستاش را توی هوای تکان میدهد و دم میگیرد: «آخ گلی گم کردهام میجویم او را/ به هر گل میرسم میبویم او را...»
مشاهده روایت »راستش را بخواهید شما معادلات زمین را به هم زدید، خارج از حد تصورات و محاسبات همه ما حرکت کردید و دنیا را انگشت به دهان گذاشتید!
مشاهده روایت »