توی یکی از سهرهها با بچههای رضوان شناختمش. احمد دست و بالش را نشان میداد؛ تتوی تصویر سیدحسن و حاجقاسم و الخ. و میگفت که اینها کار ابراهیمحیدر است.
نوشته بودم که ابراهیمحیدر، تتوکارِ درجه یکی بود. ماهی چند هزار دلار درآمد و دو سه تا بچهی قد و نیمقد را ول کرده بود و رفته بود جنوب. فیلمِ مبارزه و شهادتش، مثل فیلم شهادت یحیی سنوار توی لبنان سروصدا کرده بود.
بچههای رضوان، یک شب صوتهایی را که توی واتسآپ برایشان فرستاده بود برایم پلی میکردند. مثل یک آوای مقدس، صدای ابراهیم را نگه داشته بودند و مگر چه میگفت؟ یکشنبه سرم شلوغ است، برای تتو دوشنبه ساعت فلان بیا!
مهم، صدای ابراهیم بود.
دو سه روز قبل، دوستم، پیجِ دوست ابراهیم را برایم فرستاد. محمد صفوان هم تتوآرتیست است و حالا پیجش شده سوگنامهی تصویری ابراهیم حیدر.
دو سه روز قبل، استوری کرده بود که آثاری از پیکر ابراهیم را پیدا کردهاند؛ اثرِ ابراهیم.
اثرِ ابراهیم، توی ذهن من، چیزی مثل اثر پروانهای است. نخستین سلسلهجنبانِ یک رخدادِ بزرگ. اثر ابراهیم، دومینو وار پیش میرود و از قلبها میگذرد و هیچکس نمیداند سیلِ این خون، سیلیِ این اثر، کدام خانهی عنکبوت را ویران میکند و به گوشِ چه کسانی نواخته میشود؟
آقای ابراهیمحیدر! دوباره ارادت!
محسن حسنزاده
ble.ir/targap
جمعه | ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ | #سمنان