
دفتر خاطرات ذهنم را ورق میزدم که این جمله از بیانات حضرت آقا کنجکاوم کرد «هرکجا هستید، همان جا را مرکز دنیا بدانید.» با خودم گفتم: «آیا شخصی را میشناسم که موقعیت خود را مرکز دنیا بداند؟!»
بعد از کمی فکر کردن، یادم آمد. فهمیدم خودش است، آقا کامران! دقیق و نکتهبین بود. میگفت میخواهم مهندس شوم. آنقدر باهوش بود که معلمهایش میگفتند: «او یک نابغه است.»
از همان بچگی زیر بار حرف زور نمیرفت و حق خودش را میگرفت. نوجوانی بیش نبود که مبارزاتش را علیه رژیم شاهنشاهی آغاز کرد. روز به روز قد کشید و اعتقاداتش نیز استوارتر شدند، و حالا استاد دانشگاه ۲۴ ساله دانشکده پلیتکنیک تهران شده بود. با این حال، هیچگاه وظایف سیاسی و اجتماعی روشنگرانهاش را فراموش نمیکرد.
۲۹ آذر ۵۷، رژیم شاه دستور داد دانشگاهها تعطیل و محاصره نظامی شوند. کامران نجاتاللهی به همراه ۶۷ استاد دیگر در برابر این ظلم برخاستند و به نشانه اعتراض در دانشگاه تحصن کردند.
روز ۵ دی ماه، ساعت ۲:۳۰ توسط گارد شاهنشاهی به سمت محل تحصن اساتید تیراندازی شد. کامران سخت مجروح گردید و ساعاتی بعد شهید راه مردم شد.
سیده حدیث حسینزاده
جمعه | ۵ دی ۱۴۰۴ | کردستان بیجار