سه شنبه, 10 تیر,1404

باذن‌ الله پیروزیم!

تاریخ ارسال : شنبه, 24 خرداد,1404 نویسنده : فاطمه بهبهانی‌اسلامی بندرماهشهر
باذن‌ الله پیروزیم!

ساعت هفت صبح با صدای شبکه خبر تلویزیون بیدار می‌شوم. برای خانه ما همیشه تلوزیون نقش یک حاضرِ غایب را دارد. پس این صدا آن هم این وقت صبح یعنی اتفاقی افتاده است.

صدای "انا لله و انا الیه راجعون" شکم را به یقین تبدیل می‌کند. قلبم به تپش می افتد.

به صفحه تلوزیون و شبکه خبر می‌رسم... 

ناباوارانه به تصویر خیره می‌شوم 

سرداران سپاه، سرلشکر باقری...

سرلشکر سلامی که انگارهمین دیروز بود که برای محرومیت‌زدایی و طرح اهدای جهیزیه به ماهشهر آمده بود.

دکتر عباسی که بارها ترورش ناکام مانده بود 

دانشمندان هسته‌ای، مراکز هسته‌ای...

شوکه هستم که ناگهان تصویر یک کودک زیر آوار مانده را می‌بینم...

مردم عادی هم میان شهدا هستند.

دلم می‌گیرد. به دخترکم سر می‌زنم مبادا پتویش کنار رفته باشد.

به یاد روز شهادت حاج قاسم می‌افتم.

صبح، همین ساعت‌ها بود که با صدای زنگ تلفن برادرم بیدارشدم؛ با این خطاب که حاج قاسم را زدند!

و حالا دوباره داغ دلم تازه می‌شود.

جمعه است و به نماز جمعه پناه می‌برم. دست دخترم را می‌گیرم و گرمای هوا را نادیده می‌گیرم.

دوستان همه جمع‌اند.

غمگین و امیدوار.

غم به جهت از دست دادن یاران وفادار رهبر عزیزمان و امیدوار به وعده‌ی ایشان که فرموده‌اند "دست قدرتمند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی او را رها نخواهند کرد باذن الله"

به دخترم نگاه می‌کنم.

مشت‌هایش را گره کرده و با دستان کوچکش مرگ بر اسرائیل می‌گوید.

مرگ بر مرگ ناگهانی صدهزار زندگی در یکی دو ثانیه 

مرگ بر اسرائیل 

مرگ بر امریکا


فاطمه بهبهانی‌اسلامی

جمعه | ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ | #خوزستان #ماهشهر

ماهشهر روایت

ble.ir/Mahshahr_revayat


برچسب ها :