پنجشنبه, 19 تیر,1404

بلاگردان ایران

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 18 تیر,1404 نویسنده : مریم آهنج سبزوار
بلاگردان ایران

هوا گرم بود. نگه داشتیم برای پخش نذری‌ها. توی گروه فرهنگی تصمیم گرفته بودیم برای پیروزی جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی، پویش قربانی بلاگردان ایران راه بیاندازیم.


موقع پخش نذورات چشمم افتاد به مغازه کوچکی. از همان‌ها که می‌توان بهشان گفت بقالی؛ فانتا نارنجی دارند، کوکای مشکی و پفک مینو. از همان‌ها که در دهه ۶۰، جوانی تصمیم گرفته‌ است جلوی حیاط خانه‌اش را تبدیل کند به مغازه تا خرج خانواده دربیاید. 


رفتم پرسیدم: «حاج آقا، آب معدنی دارین؟»

گفت:« آب معدنی؟! نه بابا؛ ولی آب خنک تو خونه هست، میارم.»

گفتم: «نه ممنونم، برای ماشین می‌خواستم.» 


از بقالی بیرون آمدم و داخل ماشین نشستم به امید مغازه بعدی. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پیرمرد با بطری آب خنک و لیوان استیل از خانه آمد سمت ما. چند جمله‌ای صحبت کردیم و درد و دل کرد.


مریم آهنج

یک‌شنبه | ۱ تیر ۱۴۰۴ | #خراسان_رضوی #سبزوار


برچسب ها :