نمیدانم بخندم یا برای شهدای پدافند ناراحت باشم. البته به قول شهید مصطفی صدرزاده گریه ندارد! شهادت است دیگر. الله یرحمهم.
حالا خنده برای چه؟
به خوزستان موشک میزند. کجا؟ خوزستان؟
نه، مثل اینکه اسرائیل سنش قد نمیدهد که جنگ هشت ساله ما را یادش بیاید. یا شاید هم تاریخ نمیخواند. بچه جان اینجا خوزستان است. شهرهای ما تا عراق فقط چند کیلومتر فاصله داشت و زیر آتش دشمن بود؛ ولی جوانهایمان گل کاشتند. نه شهر را خالی کردند، نه ترسیدند و نه قایم شدند. پناهگاههایمان برای زن و بچه بود، نه مثل شما که از بالاترین مسئولتان تا کوچکترینتان در پناهگاه قایم میشوید.
نشان به این نشان که کوچه به کوچه شهرهایمان شهید دفاع مقدس دارد. هر کدام از ما نسل جدید، عمو و دایی و یا همسایهمان شهید هستند.
اسمشان را که میشنویم اشک در چشممان جمع نمیشود؛ بلکه سینههایمان را سپر میکنیم، سرمان را بالا میگیریم و به گذشته پر افتخارمان میبالیم.
جای بدی را برای انداختن موشک انتخاب کردی!
رضوانه آزمون
دوشنبه | ۷ آبان ۱۴۰۳ | استان خوزستان - شهربندرماهشهر
موسسه تاریخ شفاهی بندرماهشهر
ble.ir/ revayate_daryashahre_ma