پنجشنبه, 19 تیر,1404

جنگ‌ِ بازار

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 18 تیر,1404 نویسنده : فاطمه یزدان‌پناه یاسوج
جنگ‌ِ بازار

آخرین قطره‌های روغن رو به مواد پنکیک اضافه می‌کنم و هم می‌زنم.

هم‌زمان که سبزی قورمه ر‌و سرخ می‌کنم، ذهنم پر می‌کشه به هشت‌سال جنگ دهه‌شصت.

تصور می‌کنم‌ اگه زنی بودم در آن زمان چه‌کار می‌کردم؟

لباس رزمنده می‌شستم یا کفن می‌دوختم؟

کنسرو درست می‌کردم یا نون می‌پختم؟

یا شاید سربند یا زهرا برای پسرم می‌بستم و راهیش می‌کردم.

حسین که از خواب بیدار می‌شود، برای خرید بیرون می‌رویم.

تقریبا از هرکدام وسایلی که نیاز خانه‌ است، یکی برمی‌دارم و توی صف پرداخت می‌ایستم.

صندوقدار سعی می‌کند آقای مسنی را که پنج‌ روغن برداشته مجاب کند که قحطی و کمبود مایحتاجی درکار نیست و هروقت بخواهد خرید کند، همه‌چیز هست.

مهربانی‌اش کارساز است و سه‌تا از روغن‌ها سرجایشان برمی‌گردند.

نوبت من می‌شود و همراه دادن کارت، اعتراضم را نسبت به جاخوش‌کردن برندهای پپسی و میرندا و سِوِن‌آپ توی یخچال فروشگاه اعلام می‌کنم.

به خانه می‌رسم و خریدها را جابه‌جا می‌کنم و با خودم فکر می‌کنم:

وظیفه‌ی الان ما چقدر سنگین‌تره!

باید میون انبوه خبر و تحلیل و فوبیا و جنگ، دوام بیاریم و با صبر و مهر، بقیه رو به زندگی دعوت کنیم... .

فاطمه یزدان‌پناه

یک‌شنبه | ۱ تیر ۱۴۰۴ | #کهگیلویه_و_بویراحمد #یاسوج

اینجا و اینک

ble.ir/inja_inak


برچسب ها :