سه شنبه, 24 تیر,1404

داروی موشکی

تاریخ ارسال : دوشنبه, 23 تیر,1404 نویسنده : صدیقه فرشته کاشان
داروی موشکی

شهید، سردار، رزمنده، سرباز، مادر، پدر، کودک، نوزاد، جنین همه شهید!!

  

صفحه کاغذ مملو از کلماتی شد که بغض و اشک امانم را می‌برید؛ قلم در دستم می‌لرزید...

تلویزیون را برای چند ساعتی خاموش کردم دلم طاقت دیدن کودکان زخمی و شهید را نداشت. نشستم پشت میز تحریر، به سلاح در دستم فکر می‌کردم و می‌نوشتم...


نیم ساعت بعد گوشی‌ام زنگ خورد؛ دوستم زهرا بود.

با جیغ و خوشحالی گفت: «زدیم! زدیم! پایگاه نظامی آمریکا رو...

حالا اینترنشنال دوباره می‌تونه افاضات کنه؟ بگه ایران فلان و بهمان، موشکای ایرانی به ما نخوردن! ما آبکش آهنی داریم! و...

چطور می خواد این خبرو پخش کنه! دیگه چه دروغی تو آستین داره؟

ببین فرشته! حالم خوب خوب شد! فردا نذری درست کنیم؟!»


با سرعت جملات شادی‌اش را سر می‌داد و اسراییل و آمریکا را درهم کرده بود... خودم هم از زهرا خبر را شنیدم با ذوق گوش می‌دادم و حظ می‌بردم.


از چند روز قبل، وسایل نذری را آماده کرده بودیم.

می‌خواستیم به نیت شهدای طریق القدس‌مان و پیروزی رزمندگان، خیرات کنیم.

ولی زهرا با رسیدن خبرهای شهادت، مثل اینکه عزیز خانواده خودش به شهادت رسیده باشد، عزادار شده بود هر چند من هم دست کمی از او نداشتم و حفظ روحیه می‌کردم.

گذاشتم حالش بهتر بشود. امشب که خوشحالی‌اش را دیدم دلم نیامد بهش پاتک بزنم؛ 

جلسه روایت و برنامه فردا را ازش مخفی کردم و گفتم: «منتظرم! چشم!»


زهرا که آمد مثل روزهای قبل نبود انگار سطل آب سرد را روی تمام غصه‌هایش ریخته‌اند؛

داروهای موشکی پایگاه العدید آمریکا در قطر جواب داد...

مثل آدم‌های دوپینگ شده در مسابقه شده بودیم؛ فرفره‌وار، دور دیگ نذری می‌چرخیدیم و صلوات نثار رزمندگان و شهدا می‌فرستادیم و از شجاعت و موشک‌های نقطه‌زن‌هایمان می‌گفتیم و می‌بالیدیم.


شله‌زردهای نذری، آماده شدند قرار گذاشتیم برای پخش نذری‌ها به خانواده‌ها بگوییم، یاد شهدای تازه از دست داده بیشتر باشیم؛ و خیرات و صلوات و دعا را فراموش نکنیم حتی با ظرف کوچکی از شکلات یا دو استکان چایی برای خانواده‌هایمان.


صدیقه فرشته

سه‌شنبه | ۳ تیر ۱۴۰۴ | #اصفهان #کاشان


برچسب ها :