تلخ و شیرین بازدید از نمایشگاهی نوجوانانه در محله نجف آباد
دیشب خیلی اتفاقی رفتم سری به نمایشگاه بچههای کانون خواهران مسجد جامع نجفآباد زدم.
چندتا دختر بچه نوجوان زیر نظر مربیشان آمده بودند کتاب خاطرات مرضیه دباغ را فیشبرداری کرده بودند و یک نمایشگاه مصور از زندگی و مبارزات این زن انقلابی تهیه کرده بودند؛
خود بچهها راوی نمایشگاه بودند و با این که سن و سالی نداشتند، بدون استرس و با بیان قوی برای مخاطبینشان از هر سنی نمایشگاه را روایت میکردند.
موقع بازدید از نمایشگاه پوسترهای بچهها خیلی چشمم را گرفت، هم محتوایش خوب بود و هم طراحیاش تمیز؛ از یکی از دختر خانمهای راوی پرسیدم: «این پوسترا را از جایی گرفتید یا دادید طراح حرفهای براتون زده؟»
اشاره کرد به دوستش و گفت: «طرحها رو دوستم زده، توی ۲۴ ساعت و با گوشیش همه رو طراحی کرده.»
از این حرفش هم کلی ذوق کردم و هم کلی به هم ریختم؛
گفتم: «حتماً از نمایشگاهتون استقبال خوبی باید شده باشه؛ تا حالا کیا اومدن بازدید؟ »
گفت: «توی این چند روز، بعد از بچههای کانون مساجد و یه گروه دیگه، شما سومین گروهی هستید که اومدید!»
کاردم میزدی خون در نمیآمد؛ تو دلم از یک طرف تحسینشان میکردم و از یک طرف فحش میدادم به سازمانها و مجموعههای عریض و طویلی که میلیون میلیون پول بیتالمال را به فنا میدهند ولی کارشان یک صدم کار این بچهها نمیارزد.
از نمایشگاه که آمدم بیرون با خودم عهد کردم در حد وسع برای کار بزرگ زنان کوچک تبلیغ کنم. شما هم اگر میخواهید این بچههای که آینده انقلابند با امید بیشتر به کارشان ادامه بدهند و هرسال کارهای بزرگتری انجام بدهند، توی این دو سه شب باقی مانده حتماً بروید و سری به نمایشگاهشان بزنید.
علیاصغر مرتضاییراد
@mortezaeirad_ir
شنبه | ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ | #یزد