شنبه, 20 اردیبهشت,1404

روایتی از آیین بدرقه و خاکسپاری مادر مقاومت ایران و لبنان در شیراز – ۷ (لبنان و ایران با هم فامیل می‌شوند!)

تاریخ ارسال : شنبه, 19 آبان,1403 نویسنده : میلاد کریمی شیراز
روایتی از آیین بدرقه و خاکسپاری مادر مقاومت ایران و لبنان در شیراز – ۷ (لبنان و ایران با هم فامیل می‌شوند!)

حالا دو مطهرِ «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ»، یکی در لباس چفیه فلسطینی و دیگری پرچم‌پوش ایرانی می‌نشینند آن بالا رو به ما که: «زمین چه قدر حقیر است، آی خاکی‌ها!»

 سر ساعت ۱۰:۳۰، «مهدی» و «مهتدی» همراه پدربزرگ و یک خانم لبنانی که شاید عمه‌شان باشد می‌روند روی جایگاهی که خیلی ظرفیت ندارد و برای همین هم اصرار می‌کنند جز خانواده شهید کسی بالا نباشد. 

می‌خواهند برایشان صندلی بگذارند، اما پدربزرگ قبول نمی‌کند: «به احترام مردم نمی‌نشینیم!»

مجری دارد غزل عاشقانه خداحافظی‌شان را می‌خواند؛ آن هم در روزگاری که عاشقانه‌های خوب کم شده است:

روزهای قشنگ هم درسی

خاطرات غروب دانشگاه

همقدم تا کتابخانه شهر

صحبت از «عشق و آرمان» در راه

این جهان جای کوچکی است رضا!

کاش می‌شد به عرش پَر بزنیم

- راست گفتی؛ قبول معصومه!

دوست داری چگونه پر بزنیم؟...


میلاد کریمی

یک‌شنبه | ۶ آبان ۱۴۰۳ | استان فارس - شهرشیراز

برچسب ها :