شنبه, 20 اردیبهشت,1404

روایت نمایشنامه‌ای که جریان‌ساز است

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 03 بهمن,1403 نویسنده : سارا رحیمی بجنورد
روایت نمایشنامه‌ای که جریان‌ساز است

بسم الله النور

قسم به خون‌های به ناحق ریخته شده


"سدنا متولد غزه" نام نمایشنامه‌ای است که درست بعد از جنایات بمباران بیمارستان المعمدانی غزه، متولد شد.

انسیه حاجی‌زاده، نویسنده و کارگردان این اثر، حال درونش را اینگونه روایت می‌کند:

۲۵ مهر ۱۴۰۲ بود، خبر را از تلویزیون دیدم. اسرائیل کودک‌کش بیمارستان المعمدانی غزه را بمباران کرده‌است...

هم‌زمان با اعلام خبر، تصاویری تکان‌دهنده درحال نمایش بود.

مادرانی که در کنار پیکر بی‌جان فرزندان خود نشسته بودند و اشک می‌ریختند و شیون می‌کردند. 

پدرانی که جنازه‌های غرق به خون و سوخته فرزندانشان را روی دست گرفته بودند و رو به دوربین الله‌اکبر می‌گفتند و ضجه می‌زدند.

دود بود و خون بود و آتش.

کفش‌های بی‌صاحب زیادی در حیاط بیمارستان بود.

کیف و عروسک‌های نیمه‌سوخته‌ای که معلوم نبود ازآن کدام کودک است.

کودکی که سوخت کودکی که آسمانی شد یا آن‌که برای درمان اعزام شده بود. قلبم منقلب شد.

از این حجم از جنایت بهت زده بودم

چشمانم پر از اشک بود و دستانم لرزان...

باید کاری می‌کردم.

خدایا من چه کاری می‌توانم برای این کودکان و زنان بی‌گناه انجام دهم!

همان‌گونه که یک نقاش درهنگام قَلَیان احساساتش قلم‌مو بر بوم می‌ساید.

یا شاعری که کلمات را می‌رقصاند.

یک هنرمند تئاتر هم ابتدا یک قلم می‌خواهد و یک کاغذ...

تمام احساسم برجان قلم نشست از درد به خود می‌پیچید و بر صفحه کاغذ می‌غلطید.

اولین جمله، آیه‌ای از قرآن بود که گویی دوباره نازل شد...

بأی ذنبٍ قتلت؟


بانوی کارگردان در ادامه روایتش می‌آورد: «برایم مهم بود اجرای ما باعث تفکر بیشتر مردم شود.»

با خودم فکر می‌کردم، غزه و جنایاتی که در آن اتفاق افتاد، مسئله ساده‌ای نبود. نمایش ایشان هم فقط یک نمایش ساده نبود.

یک سال و چند ماه است که هر روزِ غزه عزاست، عزای مادری در سوگ فرزندش، عزای کودکی در سوگ عزیزانش که در دنیا تنها مونس او سنگ قبری است به جا مانده از مادر و پدر و عزیزانش.

برای اجرا دعوت شدیم به مراسم اعتکاف

مساجدی در شهرستان‌های جاجرم و گرمه.

 در اولین اجرا، قرار بود بعد نماز مغرب و عشاء نمایش اجرا شود.

چند نفر از خانم‌ها سریع بعد نماز قرآن برداشته از ما فاصله گرفتند و شروع به خواندن قرآن کردند. بازیگر مقابل من خانم قدرتی عزیز به سراغ آنان رفت و دعوتشان کرد که از نمایش دیدن کنند.

یکی از خانم‌ها گفت: مگه دیدن نمایش اجبار و زوریه؟ 

دیگری گفت: اصلاً مگه مسجد جای این کاراست؟

نفر سوم هم با نگاهش تأییدشان کرد.

خانم قدرتی با ذکاوت گفت نه تئاتر و هنر هیچ‌وقت زوری و اجباری نیست موفق باشید...

ما نمایش را شروع کردیم هنوز چند دقیقه از نمایش نگذشته بود که آن‌ها به خواندن قرآن خاتمه دادند و به جمعیت تماشاگر ملحق شدند و جالب این‌که آن سه نفر بیشتر از بقیه اشک ریختند و بعد از اجرا بسیار از ما تشکر کردند...

اجرا در اعتکاف، حال‌وهوای عجیبی داشت.

در آن‌جا مخصوصاً نوجوانان خیلی تحت تأثیر قرار گرفته و اشک می‌ریختند.

آنها به موضوع جنگ و عواقب آن برای مردم مظلوم غزه.

به کشته شدن کودکان معصوم.

دقیق و عمیق شده بودند.

خدا را شکر آن‌چه می‌خواستم در همه مساجد داشت اتفاق می‌افتاد.

نزدیک به ۱۲۰۰نفر در همین دو شهرستان به تماشای نمایش نشستند.

از اینکه برای لحظاتی مردم به سخت‌ترین روزهای مردم غزه فکر کردند، تأمل کردند، یعنی رسالتم را انجام داده بودم.

موج استقبال از اجرای نمایش بیشتر و بیشتر شد.

امام جمعه شهرستان گرمه «حاج آقا رحمانی» لطف کردند و پای نمایش ما نشستند.

تایید ایشان برای من ارزشمند بود که فرمودند: هنرمندان همان رسانه قوی هستند.

پس با قوت قلب ادامه دادیم و تقریباً همه مساجدی که اعتکاف بانوان برگزار می‌شد، در جاجرم و گرمه رفتیم.

 بیش از هزار نفر پای این نمایش نشسته و متاثر شده و به فکر فرو رفتند و بابت نعمت امنیت کشور عزیزمان ایران شکر کردند.

بر اوضاع سرزمین‌هایی که درگیر جنگ هستند عمیق شدند.

این همان رسالت منِ کارگردان و نویسنده این نمایش بود .یعنی التماس تفکر.

خانم حاجی زاده درست می‌گفت، دردهای غزه باید تکثیر شود.

آن خون‌های به ناحق ریخته شده نباید به فراموشی سپرده شوند.

هر کدام از ما برای زنده نگه داشتن مقاومت مردم غزه می‌توانیم اثربخش باشیم...


سارا رحیمی

سه‌شنبه | ۲ بهمن ۱۴۰۳ | #خراسان_شمالی #بجنورد

راوی راه؛ روایت خراسان شمالی

eitaa.com/raviraah

برچسب ها :