شنبه, 20 اردیبهشت,1404

سفر به آغوش نور، روایت دختری از دیاری دیگر

تاریخ ارسال : شنبه, 29 دی,1403 نویسنده : رقیه سالاری کلاله
سفر به آغوش نور، روایت دختری از دیاری دیگر

از همان لحظه‌ای که برای ثبت‌نام آمد، باورم نمی‌شد که خانواده‌اش رضایت دهند او در اعتکاف شرکت کند. در میان اهل سنت، این رسم رایج نیست و معمولاً در خانه به روزه و عبادت می‌پردازند. اما او که از مدت‌ها پیش با شنیدن صحبت‌های دوستانش درباره حال و هوای اعتکاف و لحظات ناب معنوی در مسجد، علاقه‌مند شده بود، با تلاش و اصرار بالاخره رضایت خانواده‌اش را جلب کرده بود.

وقتی وارد مسجد شد، تنها بود و کسی را نمی‌شناخت. با خودم گفتم: "چطور این سه روز را با ما سپری می‌کند؟" نه فقط به دلیل تفاوت‌های مذهبی، بلکه به خاطر شرایط خاص اعتکاف. باید با صبر و هماهنگی، سحری و افطارش را با اذان ما تنظیم می‌کرد و به اعمالی که شاید برایش جدید بود، عادت می‌کرد. اما برخلاف تصوراتم، او با سرعتی شگفت‌انگیز با دیگر بچه‌ها ارتباط گرفت. با اشتیاق در مراسم دعا و مناجات شرکت می‌کرد و چنان با شوق به صحبت‌های معنوی گوش می‌داد که انگار روحش مدت‌ها منتظر چنین لحظاتی بود.

آرزوهایش عجیب و زیبا بود. چشمانش برق می‌زد وقتی از زیارت امام حسین (ع) و امام رضا (ع) سخن می‌گفت. دوست داشت بیشتر درباره شهدا و امامان شیعه بداند و هر چه توضیح می‌دادیم، با دقت گوش می‌داد و پرسش‌هایش را مطرح می‌کرد. او نه فقط از ما می‌آموخت، بلکه با حضورش درس بزرگی از عشق و طلب را به ما می‌داد.

حضور او در این سه روز، نه فقط برای خودش، که برای ما نیز گوهری ارزشمند بود. او به ما نشان داد که مرزهای دل وقتی از نور ایمان پر شود، می‌تواند فراتر از هر تفاوتی برود. دعا می‌کنم این سفر معنوی، برایش سرآغاز راهی پر از نور و برکت باشد. یقین دارم ما را هم در دعاهای زیبایش یاد خواهد کرد.


رقیه سالاری


جمعه | ۲۸ دی ۱۴۰۳ | #گلستان #کلاله

eitaa.com/revait_golestan


برچسب ها :