سه شنبه, 02 اردیبهشت,1404

سوخت‌ها و انقلاب

تاریخ ارسال : شنبه, 25 اسفند,1403 نویسنده : خاطره کشکولی
سوخت‌ها و انقلاب

- ایقه ایما بدبخت بیدیم، تشت تَپالَنَه اینهادیم مِن کَلی سَرمو تا هونَه. (اینقدر ما بدبخت بودیم، تشت تاپاله گاو رو می‌ذاشتیم روی سرمون تا خونه می‌بردیم)

مادر همسرم بعد از ده سال هنوز با من لری حرف می‌زند و من فارسی جواب می‌دهم. هردو حرف هم را خوب می‌فهمیم. جمله اول روایت را با دیدن فیلم سوخت‌هایی که فلسطینی‌ها با پلاستیک تولید می‌کردند گفت و بعد برایم از قدیم‌ها تعریف کرد. بگذارید ترجمه شده‌اش را برایتان بنویسم.

- هنوز آفتاب پهن نشده بود، توی دشت‌های دشمن‌زیاری، بیدار می‌شدیم. تشت‌های رویی را روی سر می‌گذاشتیم و به بیرون روستا، جایی که گاوها می‌چریدند، می‌دویدیم. دخترهای همسایه هم مثل ما. تشت‌ها را پر از پِهِن گاو می‌کردیم و به هر سختی بود، می‌گذاشتیم روی سر و می‌بردیم خانه تا مادر بعد از خشک و همبری کردنش، پهن‌ها را بریزد زیر اجاق، تا غذا بپزد یا بریزد توی اجاق سنگی گوشه خانه تا گرم شود. اگر بهار این کار را نمی‌کردیم زمستان یا بی‌خوراک می‌ماندیم یا باید نیش سرما را به جانمان می‌خریدیم.


مجدد فیلم را نگاه کرد

- کافِر وابم، ایطری نَکُنن بچیلشو و سرما ایمیرن.

(بمیرم براشون، اینطوری نکنن بچه‌هاشون از سرما می‌میرن)

چندماه قبل فیلم لرزیدن یک دختر مو بور که دندان‌های سفیدش از سرما روی هم می‌خورد و از سوز درون چادر به بیرون پناه آورده بود، توی قاب ذهنم آمد.

سکوت بینمان باعث شد بی‌بی، مادربزرگ همسرم که به خاطر بیماری چند روزی از روستا آمده خانه دخترش برایمان از گذشته بگوید.

- ها دِی، ایما اُسُو خیلی بَدبخت بیدیم، اُمام خِمینی اومَه نجاتمو دا، یعنی هنی مِن دیدِ تش تَپاله غذا ایپُختیم. (بله مادر، ما اون سال‌ها خیلی بدبخت بودیم، امام خمینی اومد نجاتمون داد، وگرنه هنوز توی دود و آتیش تاپاله غذا می‌پختیم)

عصر جمعه مذاکره و بحث انقلاب بین ما خانم‌ها بالا گرفته بود. مثل بحث مذاکره که توی این روزهای آخر سال بالاست.

اما امام جامعه نه مذاکره کرد و نه از هدفش کوتاه آمد. همین باعث شد توی همین تحریم‌ها، چالش‌ها و نداشتن‌ها مبتکر و مخترع و سوخت انقلاب تولید شود.

خدا کند فیلم فلسطینی‌ها که از پلاستیک سوخت تولید می‌کنند را اسراییلی‌ها نبینند. می‌ترسم به عنوان مغز و نخبه‌های غزه‌ای ترور شوند. مثل مغزهای این چند سال انقلاب که ترور شدند و مغزهای سیاسی مقاومت که تلخ‌ترین روزهای سال را با ترور شدنشان برای ما رقم زدند.

بی‌بی روایت را برایمان با این جمله تمام کرد.

- روحش شادبو، هنی که هنیَه انقلابش داره آباد ایکونه، زمستون اینگلم تموم وِیبو، بهار سی اینگلم ایایه.

(روحش شاد باشه، هنوز که هنوزه انقلابش داره آباد می‌کنه. زمستون اینها هم تمام می‌شه و بهار براشون میاد)


خاطره کشکولی

جمعه | ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز



دانلود فایل سوخت‌ها و انقلاب


برچسب ها :