شنبه, 20 اردیبهشت,1404

شبِ آخر میهمانیِ خدا

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 27 دی,1403 نویسنده : مائده اصغری مشهد
شبِ آخر میهمانیِ خدا

ضربانِ قلبم تندتر از قبل می‌زد. تاپ، تاپ، تاپ! وجود‌م احساس کرده بود، اعتکاف سالِ ۱۴۰۳ در آخرین لحظاتِ خود به سر‌ می‌برد. وسطِ صحبت در جمعِ دوستانم بودیم که آقای مداح وارد شد. چادر را سرم کردم و منتخبِ مفاتیح را برداشتم. هنوز روضه آغاز نشده بود که اشک‌هایم روان شد. اصلا نیازی نمی‌دیدم که مقدمه‌ای برای امشب باشد. جسم و روحم هماهنگ با همدیگر بودند. برایم سؤال بود که چرا مناجات شعبانیه را در نیمه رجب می‌خواندند برای‌مان؟ سعی کردم به معنایش دقت کنم. گویا خدا لحظه به لحظه تک‌تک حرف‌هایم را می‌شنید و درجا پاسخ می‌داد.

«بشنو دعایم را هنگامی که می‌خوانم تو را!» 

همان لحظه که وجودم از شدت غم و اندوه فرو می‌ریخت، مناجات حرف دلِ مرا می‌زد: «خدایا چگونه برگردم از نزدِ تو با ناامیدی؟» و پایان دعا این‌گونه ندا می‌داد: «خدایِ من! مرا ملحق کن به نور عزت درخشانَت! تا باشم برای تو عارفانه و از غیر تو منحرف، از تو بترسم و برحذر باشم، ای صاحب جلال و اکرام!» 

روایتِ روضهٔ‌مان مثال‌زدنی نبود.

اختصاصی پایِ درب ابوفاضل رفتیم.

یاابوفاضل دخیلک!

داستانِ سقا و عطش، داستانِ عشق دوبرادر و هوای بین دو حرم بر مشامم می‌رسید. غیرت و وفا و ادب عباس(ع) دلم را پیوند می‌زد به این خاندان. در شبِ وفات دختْ علی(ع) سری به عشق دوخواهر و برادر زده و با بچه‌ها اشک می‌ریختیم.

«لطفِ حسین(ع) ما را تنها نمی‌گذارد؛ گرخلق واگذارد، او وا نمی‌گذارد!»


مائده اصغری

eitaa.com/gomnamradio

پنج‌شنبه | ۲۷ دی ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد


برچسب ها :