شنبه, 20 اردیبهشت,1404

شهدای خانواده حواجری... قربانی جنایت اسرائیل

تاریخ ارسال : یکشنبه, 30 دی,1403 نویسنده : یحیی الحواجری غزه
شهدای خانواده حواجری... قربانی جنایت اسرائیل

اسرائیل در تاریخ ۲۱ اکتبر ۲۰۲۳ خانه ما را بمباران کرد و در این حمله چهار برادرم، دو خواهرم و همسر یکی از خواهرانم به شهادت رسیدند. این روایت زندگی آن‌هاست:


"شهید حمزه حواجری"

برادرم حمزه حواجری، ۲۲ ساله، دانشجوی تربیت بدنی بود و این ترم آخر تحصیلش بود. او آرزو داشت که به عمره برود، اما به دلیل سختی سفر از غزه موفق به انجام این کار نشد. حمزه به ازدواج پس از فارغ‌التحصیلی فکر می‌کرد و دو روز پیش از شهادتش از خانواده‌مان خواسته بود برای شهادتش دعا کنند. او در شنا مهارت ویژه‌ای داشت و پس از قبولی در آزمون به عنوان نجات‌غریق در سواحل دیرالبلح غزه مشغول به کار شد و جان بسیاری را از غرق شدن نجات داد.


"شهید حارث حواجری"

برادرم حارث، ۱۵ ساله، در جنگ ۲۰۰۸ متولد شد. او عاشق دریا و شنا بود و تابستان‌ها را با موج‌سواری در دریای غزه می‌گذراند. حارث انسانی مؤدب و مطیع بود و در مساجد رشد کرد. وقتی از او یاد می‌شود، همه می‌گویند: "حارث، خدا از او راضی باشد."


"شهید محمد حواجری"

برادرم محمد، ۱۱ ساله، علاقه زیادی به ورزش کاراته داشت. دو روز پیش از بمباران به خانواده‌مان گفت: "اگر شهید شدم، نگران نباشید. برای شما شفاعت می‌کنم. اولین کسانی که شفاعتشان را می‌کنم، مادرم و پدرم هستند."


"شهید عمر حواجری"

برادرم عمر، ۵ ساله، توانسته بود سرودی که در مهدکودک یاد گرفته بود، به خوبی حفظ کند: "قهرمانانت ای فلسطین، سربلندت کردند. شهیدی، شهیدی را بدرقه می‌کند برای چشمان گرانبهای قدس."


"شهیده أمل حواجری"

خواهرم أمل، ۲۷ ساله، به همراه دو فرزندش، ایمن ۳ ساله و احمد ۱۰ ساله به شهادت رسیدند. أمل فارغ‌التحصیل رشته شریعت و حقوق بود و در خانه مانند مادری برای همه ما بود. او بیشتر عمرش را در غزه سپری کرد و آرزو داشت که روزی سفر کند و جهان را ببیند. أمل در درست کردن شیرینی بسیار مهارت داشت.


"شهیده سجى حواجری"

خواهرم سجى، ۱۳ ساله، عاشق فوتبال و طرفدار تیم رئال مادرید بود. او علاقه خاصی به رونالدو داشت و از آمدن او به النصر بسیار خوشحال بود. سجى همیشه ویدئوهای گل‌های رونالدو را برایم می‌فرستاد. پس از بمباران خانه همسایه‌مان، او گریه می‌کرد و می‌گفت: "می‌خواهم شهید شوم، این زندگی خسته‌ام کرده است." سجى در نقاشی بسیار بااستعداد بود، بدون اینکه آموزش خاصی دیده باشد.  


او و برادرم محمد که همیشه با یکدیگر اختلاف داشتند، سرانجام در یک قبر دفن شدند. مادرم و خواهرم که از زیر آوار زنده بیرون آمدند، گفتند محمد را به دلیل کمبود جا در آغوش سجى دفن کردند و با بغض و لبخند گفتند: "محمد حتی در قبر هم پیش او رفت."



یحیي الحواجري

آذر ۱۴۰۲ | #فلسطین #غزه

قصهٔ غزه

gazastory.com/author/70

ترجمه: علی مینای


برچسب ها :