یکشنبه, 23 آذر,1404

شیرین ترین هدیه

تاریخ ارسال : شنبه, 22 آذر,1404 نویسنده : منور ولی‌نژاد ساری
شیرین ترین هدیه

اتاق من پر است از نقاشی‌ها و نامه‌های کوچکی که پسرکم در این سال‌ها برایم کشیده؛ هر گوشه‌ای را نگاه می‌کنم، رنگی از محبت او هست. از روز مادر گرفته تا تولدم، حتی روزهایی که هیچ مناسبتی نداشت، برایم کاغذی پر از رنگ و قلب و جمله‌های کودکانه می‌آورد. من همیشه این حس ناب و بی‌غل‌وغش را بیشتر از هر هدیه‌ای دوست داشته‌ام.

دیروز حال و هوایش عجیب‌تر از همیشه بود. به دوستم گفت:

«خاله… دلم می‌خواد برای مامانم کادو بخرم. هر وقت نقاشی می‌کشم، بقیه میگن تو دیگه بزرگ شدی، نقاشی که کادو نمی‌شه! می‌خوام از پول توجیبی‌م چیزی بخرم.»

با خاله‌اش رفتند بازار و کادویی کوچک خریدند.

وقتی به خانه رسیدم، بساط نقاشی‌اش هنوز روی میز پهن بود؛ روی کاغذ سفیدی که وسط میز بود، یک نقاشی زیبا و پرمعنا… مخصوص من.

چند دقیقه بعد همراه خاله‌اش وارد خانه شد. با شوق بغلم کرد و کادویی که خریده بود را به من داد. با عشق تو بغلم گرفتمش و بوسیدم، تشکر کردم، اما بعد همان نقاشی را از روی میز برداشتم و گفتم:

«عزیزم… وقتی چنین هدیه‌ی زیبایی برام آماده کردی، چرا رفتی کادو خریدی؟ این نقاشی قشنگ‌ترین هدیه‌ی دنیاست. عشق تو به من از هر چیزی شیرین‌تره. این هدیه تو تا ابد کنار دلم می‌مونه.»

سرش را پایین انداخت و گفت:

«یادم رفته بود بردارمش…»

گفتم:

«بهتر که برنداشتی. همین‌جا موند تا ببینمش. من اینو خیلی دوست دارم.»

هیچ هدیه‌ای در دنیا، حتی یک شاخه گل یا یک جعبه‌ی کوچک و رنگارنگ، جای قلب یک بچه را که با دست‌های کوچک و روح بزرگش برای مادرش چیزی می‌سازد، نمی‌گیرد.

و من از داشتن چنین محبتی، هر روز، دوباره و دوباره، مادر می‌شوم.

منور ولی نژاد

پنج‌شنبه | ۲۰ آذر ۱۴۰۴ | مازندران ساری

برچسب ها :