جمعه, 05 دی,1404

غول سیاه روحی3

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 04 دی,1404 نویسنده : مهدیه مقدم تهران
غول سیاه روحی3

چند سال بعد، آنی که متوجه مهمان ناخوانده‌‌ی بدشگون درونم شدم، اشکی درون چشم‌هایم غُل نمی‌زد و تنهایی را دلم نمی‌خواست. شاید برای همین بود که دیر متوجه آمدنش شدم و وقتی فهمیدم افسرده شدم که تمام تنم متاستاز شده بود. این‌بار هر کاری می‌کردم تنها نمانم و توی جمع باشم.

مثل همه‌ی چهارشنبه‌ها، خانه‌ی عزیز جمع شده بودیم. عزیز از روی تخت دست‌هایش را برایم باز کرد. چادر در نیاورده، خودم را توی بغل تپل و گوشتی‌اش فرو کردم. گرمای تنش که به تنم ریخت، حالم عوض شد. طبق محاسبات قبلی باید وقتی به کوه محبتی برخورد می‌کردم، حالم رو به ثبات و آرامش می‌رفت. اما این‌بار وقتی به پناه امنی می‌رسیدم، دلهره و اضطراب جای سرزندگی و بغض جای خنده‌های همیشگی‌ام را می‌گرفت. از توی بغل عزیز که بیرون آمدم، لب‌هایم صاف شده و خنده پَر کشیده بود. لباس خودم و بچه‌ها را آویزان جالباسی کردم و دلی که لب به لب از اضطراب پُر شده بود را آوردم و جایی میان عمه‌ها و دخترهایشان نشستم. پُر حرفی می‌کردم تا از میان کلماتم آن حس بد را بیرون بریزم، اما هیچ راه فراری نبود. دلم را دلهره تصاحب کرده بود و من دوباره افسرده شده بودم.

چند ماه گذشت و با تاریکی آسمان، قلب من هم در سیاهی فرو می‌رفت. به هر مشاوری که مرا نشناسد زنگ زده و صحبت کرده بودم، درمان‌ها اِفاقه نمی‌کرد. دست به دامان امام‌رضا شدم. اوضاع دیگر داشت به جاهای بدش می‌رسید که به دادم رسیدند. حاج‌آقا رفیعی در برنامهٔ «سمت خدا» داشتند از ذکری می‌گفتند که شادی‌آور است. همه چشم و گوش شده بودم سمت تلویزیون:

—مومن که نباید در حال روحی خراب و داغان دست‌ و پا بزند. مومن باید همیشه خنده کنج لبش باشد و قلبش آرام. غم‌های زیاد اثر سوء زیاد شدن گناهان است و از بین برنده‌ی آن‌ها توبه و استغاثه است. ذکر استغفرالله را زیاد بگویید که هم جبران گناه هست و هم شادی‌آور.

از آن روز تسبیح دست گرفتم و استغفرالله را شماره انداختم. چندی نکشید که از آن مرداب هم مثل دفعات پیش‌ترش سر سلامت بیرون آوردم.

یعنی آن روزی که گفتم نمی‌دانم افسردگی چیست، تا قبلش چه جوری زندگی کرده بودم؟ اصلاً اصلاً خودم چه شکلی بودم؟ همه‌ی این سوال‌ها از آن صحنه‌ی کلاس بارها برایم پیش آمده و هر دفعه فقط حسرت خورده‌ام. حسرت ثانیه‌های ندانستن. آن روز استاد حق‌جو در جواب سمیه برای دلایل بروز افسردگی سکوت کرد. لابد با خودش گفته ترم اولی‌ها را راحت بگذارم. این‌ها حالا حالاها وقت دارند تا با تمام ابعاد این غول سیاه توی زندگی‌هاشان روبه‌رو شوند.

مهدیه مقدم

جمعه | ۲۸ آذر ۱۴۰۴ | تهران

برچسب ها :