ما از قطع ارتباط بهعنوان نشانهای از بدبختی یا بدیمنی نمیترسیم، بلکه این قطع ارتباطها فرصتی است که اشغالگران اسرائیلی از آن برای ارتکاب جنایات بیشمار سوءاستفاده میکنند؛ جنایاتی که نه کسی از آنها باخبر میشود، نه کسی آنها را گزارش میدهد و نه کسی آنها را پوشش میدهد.
هنوز لحظهای که جنگ اعلام شد در یادم هست. صدای موشکها مانند طوفانی سهمگین بر جانم نشست و در افکارم جرقه زد که "جنگ آغاز شده است". از آن لحظه، فصلی جدید از زندگی شروع شد، فصلی که نمیدانستیم پایانش کی خواهد بود. پیش از این جنگ، تصور میکردم همه در حال ساختن رؤیاها و تحقق آرزوهای خود هستند؛ گویی همهچیز رو به پیشرفت بود. حتی غزه، با وجود محاصره، نشانههایی از رشد و توسعه داشت که امیدوارکننده بود.
تا جایی که حس کردم میتوانم تمام عمرم را در غزه بگذرانم؛ چرا که همهچیز اینجا برایم کافی بود و نیازی به مهاجرت نمیدیدم. اما جنگ با وحشیگریای بیحد آغاز شد، و هر لحظه احساس میکردیم نوبت ما خواهد بود. از همان ابتدا کیفهای اضطراری آماده کردیم و بارها وسایل داخل آن را تغییر دادیم، اما وقتی لحظهای سخت و شتابزده فرا میرسید، نیمی از وسایل را فراموش میکردیم.
حدود یک ماه بعد، اشغالگران اعلام کردند که حمله زمینی به غزه را آغاز میکنند. در همان لحظه، برای اولین بار تجربه قطع کامل ارتباطات و اینترنت را داشتیم. ترس و وحشتی عجیب همه را فرا گرفته بود. هیچکس نمیدانست چه خبر است؛ تنها تحلیلهای بیارزشی مطرح میشد و صدای بمباران شدید از همهجا به گوش میرسید، اما هیچکس نمیدانست که هدف کجاست. در چنین شرایطی، هزاران جنایت در اطراف رخ میداد، اما از آنها جز خبرهایی پراکنده چیزی نمیفهمیدیم.
صبح روز بعد، خبری نیمهکامل به ما رسید: چند نفر از اعضای خانواده شهید شدهاند. ترس و اضطراب ما را فرا گرفت. بعداً فهمیدیم دخترعمهام و فرزندانش در بمباران خانهشان به شهادت رسیدهاند. تا ظهر همان روز متوجه شدیم که پیش از طلوع خورشید، آنها را دفن کردهاند، زیرا هیچگونه ارتباطی برای اطلاعرسانی نبود.
این وضعیت دوباره تکرار شد. در شبی دیگر، هنگام قطع ارتباطات، خبر شهادت کودکان خردسال و مادرشان از اقوام نزدیکمان به ما رسید. باز هم، به دلیل نبود ارتباط، یک روز پس از دفن آنها مطلع شدیم. قطع ارتباط به کابوسی بدل شده بود، چرا که خبرهایی که در این زمانها میرسید، بسیار سختتر و دردناکتر از آنهایی بود که از تلویزیون یا اینترنت میشنیدیم.
قطع ارتباط به این معنا بود که باید منتظر خبر شهادت یکی از عزیزانت باشی. در روزهایی دیگر، قطع ارتباط طولانیتر شد و در این میان خبر رسید که خانه داییام بمباران شده و دو پسرش به شهادت رسیدهاند. خانهای که پر از خاطرات کودکی ما بود، اکنون به خاک و خون کشیده شده بود. اما این پایان ماجرا نبود. در آخرین دوره قطع ارتباط، خبر رسید که دختر داییام به دلیل جراحات ناشی از بمباران به شهادت رسیده و دو دخترش نیز پیش از او شهید شده بودند.
ما از قطع ارتباط نه به دلیل بدیمنی، بلکه به دلیل جنایاتی میترسیم که اشغالگران اسرائیلی در این زمان مرتکب میشوند؛ جنایاتی که هیچکس از آنها خبر ندارد و هیچکس آنها را پوشش نمیدهد.
"قطع ارتباط در غزه یعنی اینکه خبر دفن عزیزانت را بشنوی، بدون آنکه بتوانی در آخرین وداع با آنها حضور داشته باشی."
رانیا بشیر
دی ۱۴۰۲ | #فلسطین #غزه
قصهٔ غزه
gazastory.com/author/82@
ترجمه: علی مینای