یکشنبه, 18 خرداد,1404

مامور خمینی

تاریخ ارسال : شنبه, 17 خرداد,1404 نویسنده : محمدصادق شریفی شیراز
مامور خمینی

صبح روز ١۶ خرداد ١٣۴٢، پاشنه‌ کتانی‌ات را می‌کشی و راه می‌افتی سمت بازار زرگرها.

تا به خودت بیایی، می‌بینی وسط معرکه‌ای روبروی مسجد نو. عده‌ای شعار می‌دهند: «مرگ بر شاه!» 

«مرگ بر شاه!؟» اولین بار است این شعار را می‌شنوی. 

صدای تیر بلند می‌شود. توی نوجوان سیزده-چهارده ساله قدت نمی‌رسد همه چیز را کامل ببینی. ولی انگار گوشه جمعیت همهمه شده. لنگه دری روی دست‌ها بالا می‌آید. نوجوان دیگری شبیه خودت، بی‌حرکت روی در دراز کشیده. مردم شعار می‌دهند: «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا خمینی!»

هرچند اولین بار است اسم امام خمینی را می‌شنوی، اما شاه را از قبل می‌شناسی. بعضی بزرگترهای محل و بازار، ورد زبانشان این شده: «السلطان، ظل‌الله.» تو هم که نوجوانی بودی و نمی‌دانستی دقیقا چه می‌گویند، اما شاید در عالم بچگی نمی‌توانستی مملکتِ بدون شاه را تصور کنی. 

چند سال بعد، توی کتابخانه مسجد ولیعصر، جزوه‌ای به دستت می‌رسد. مهم‌ترین جمله‌ای که توی آن جزوه توجهت را جلب کرده، قسمتی از نامه امام حسین(ع) است که از کربلا برای شیعیان کوفه نوشته: «كسى كه حاكم ستمكاری را ببیند كه حرام خدا را حلال بداند، عهد و پيمان خدا را بشكند، مخالف سنت رسول خدا باشد، اما گفتار و رفتار خود را تغيير ندهد خدا حق دارد كه او را هم در جايگاهى نظير جايگاه همان حاکم ستمکار داخل كند.»

حالا برایت محرز می‌شود شاه کیست و امام خمینی چه می‌گوید. امام خمینی از عدالت می‌گوید و ظلم را برنمی‌تابد اما برخی روحانی‌نماها ظلم شاه را توجیه می‌کنند و با سلطان جائر و ستمگر می‌سازند.

این بار، جدی‌تر پاشنه‌هایت را می‌کشی. درست است امام مدتها ساکن نجف شده اما تو می‌توانی یک مامور باشی برای او. ماموری که شاید هیچوقت هم امامش را نبیند اما تا آخر عمر برای آرمان‌های او می‌جنگد.


- بخش‌هایی از زندگی حاج نصرالله منفرد دوکوهکی


تصویر اول: اواسط دهه ١٣۴٠، نصراللهِ چهارده-پانزده ساله در مسجد جامع عتیق

تصویر دوم: سال ١٣۶١، عملیات سپاه شیراز، نصرالله منفرد دوکوهکی، نفر اول از سمت چپ

تصویر سوم: اواسط دهه ١٣۶٠، حاج نصرالله دوکوهکی، مسئول کانون حمایت اسلامی شیراز


محمدصادق شریفی

ble.ir/zakhme_parishani

جمعه | ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز


برچسب ها :