توی گروهها پچپچههایی راه افتاد که یزد رو زدن! از صبح واحد بالایی اسبابکشی دارد. لابد قاطی صدای جابهجایی میز و صندلیها نشنیدهام! تندتند گروهها و کانالها را چک میکنم. شک و شبهه است کجا را زدهاند. کسی نمیداند دود و صدا و تکانها از پرتاب موشک بوده یا ریز پرنده.
مطمئن میشوم انفجارها نزدیک است به حوالی محله پدریام. زنگ میزنم به مادرم. اولین واکنشم به جنگی که رسیده بیخ گوشم.
حالا با پوست و گوشت و خون درک میکنم چرا ایرانیجماعت غیرت دارد روی مامِ وطن!
محمدعلی جعفری
یکشنبه | ۱ تیرماه ۱۴۰۴ | #یزد
روایت دارالعباده؛ روایت مردم یزد
ble.ir/revayateyazd