صبح بیدار شدم، خبرگزاری را باز کردم. عکس دخترکی زیر آوار که موهای پریشانش مشخص بود دیدم و با فکر اینکه اخبار غزه هست آهی کشیدم،
رفتم خبر بعدی شهادت سرداران سپاه!!
وای خدای من...
رفتم خبر قبلی و بار دیگر موهای پریشان دخترک را دیدم...
دستی بر موهایش کشیدم، با اشکهایم گرههای موهایش را باز کردم و تلاش کردم برایش مادری کنم.
پاشو دخترم پاشو موهایت را شانه کنم امروز میخواهیم به جشن غدیر برویم.
با خودم گفتم دیشب حتما با رویای عروسک مو طلایی که پدر قولش را برای عید غدیر به او داده خوابیده.
دخترکم میخواستی به جشن مولا بروی
حالا رفتی در آغوش مولا، حتما از پدرت بهتر برایت پدری میکند....
حتما دوستان زیادی از اهالی غزه آنجا پیدا میکنی.
نگران این دنیا نباش مریدان مولا ذوالفقار به دست انتقام خونت را خواهند گرفت.
این را به دوستانت هم بگو...
آنها ک موهایتان را پریشان کردند، پریشانشان خواهیم کرد......
امکلثوم فتحی
جمعه | ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ | #گیلان #ماسال
پس از باران؛ روایتهای گیلان
ble.ir/pas_az_baran