جامعه حزبالله لبنان هنوز نمیداند با چه چیزی قرار است مواجه شود. این ابهام است که نمیگذارد این آدمها حال حقیقیشان را نشان دهند. ترکیبی از حماسه، حزن، جنون و ابهام، معجون غریبی است. معجونی است که نتیجهاش راه رفتن روی لبه تیغ است. یا به سوگ و متلاشی شدن منجر میشود یا به حماسه و اقتدار. زن و مرد پیرو تفکر امامروحالله در جامعه حزبالله اما تجسم اقتدار است. تجسم شکستناپذیری. شاید بگویید شعار است اما انسانی که هر روز با مرگ و زندگی قرین است، شعار را زندگی میکند. آدمی که شنیدن صدای هر پهباد، اشهدش را میخواند، آدمی که خانهاش را بارها با همه خاطراتش ویران دیده است، آدمی که همه هستیاش، پدر و مادرش، فرزند و همسرش، همه کسش، نصرالله را از دست داده است دیگری چیزی برای از دست دادن ندارد که بخواهد شعار دهد.
مواجه حزن و حماسه و جنون، مواجهه غریبی است.
هنوز هم کسی باور ندارد شهادت نصرالله را؛ همین است که سرگردان با هالهای از امید و ابهام به سمت محل تشییع میروند.
پیرزنی با بغض میگفت: میروم به این امید که سید سخنران مراسم باشد.
شبنم غفاریحسینی
ble.ir/jarideh_sh
یکشنبه | ۵ اسفند ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت