شنبه, 20 اردیبهشت,1404

نصرالله، آغوش باز کن - ۳

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 07 آذر,1403 نویسنده : مهربان‌زهرا هوشیاری دمشق
نصرالله، آغوش باز کن - ۳

اشک ماهی‌ها...

هر روز در هتل می‌دیدمش. هتل که نه، زندان غربت زن‌ها و بچه‌های خردسال.

با نگاه اول نشناختمش؛ جلو آمد و سلام کرد. بالاخره سیاهش را درآورده و رنگی پوشیده بود. 

خودش زیبا بود و لباس رنگی زیباترش می‌کرد. حواسم جمع بود. این مدت، همیشه پیکسل‌هایی که داده بودم به لباس‌هایش سنجاق بود.

سربه‌سرش گذاشتم و گفتم: میهمانی دعوتی؟

خندید و گفت: برای روحیه بچه‌ها و پیروزی مقاومت پوشیده‌ام. 

تبریک گفتم و سرش را بوسیدم...

بغضی راه گلویش را بست. با صدای لرزان جواب داد: لبنان و لبنانی به صدای تبریک "سید حسن" عادت دارد. پس چرا صدایش هیچ کجا پخش نمی‌شود؟

حالا باید بیاید و بگوید: "اَیها الاَحِبّه سَتَعودون اِلی الدِیار هاماتُکُم مَرفوعَه، اَعِزاء کَما کُنتُم"

"ای عزیزان! به خانه‌تان برمی‌گردید، سربلند و عزیز، همان‌طور که بودید."

شک ندارم اشک می‌ریزند ماهی‌ها در آب

اشک ماهی‌ها نباشد آب دریا شور نیست.


مهربان‌زهرا هوشیاری | راوی اعزامی راوینا

ble.ir/dayere_minayi

چهارشنبه | ۷ آذر ۱۴۰۳ | ساعت ۱۸:۰۰ | #سوریه #دمشق محله سیده زینب

 

برچسب ها :