نماز جمعهی نصر به ما یاد داد که اگر بچه همراهت نباشد، همهچیز خیلی آسانتر است؛ هرچند که بچهها برکت این تجمعات هستند.
با پیشنهاد مهدی، بچهها را شب به خانهی مادرم بردیم و بعد از اینکه مطمئن شدیم خوابیدهاند، حدود ساعت ۱۲ به سمت مصلای امام خمینی تهران حرکت کردیم. یک مسافرت دونفره بعد از هشت سال، واقعاً تجربهی خوبی بود.
حدود ساعت ۴، بعد از کلی گشتن برای جای پارک، بالاخره توانستیم دو خیابان پایینتر از مصلا ماشین را متوقف کنیم. در مسیر، ماشینهای زیادی از شهرهای مختلف پارک شده بود. مسافران بیرون از ماشینهایشان خوابیده بودند. واقعاً ماشاءالله داشتند! از طرفی، پدر و مادرهایی هم با بچههای کوچک، حتی نوزاد، به سمت مصلا در حال حرکت بودند. انگار نه انگار ساعت ۴ صبح است. واقعا مردم شور و هیجان خاصی داشتند.
آن لحظه چقدر دلم خواست بچهها را هم با خودمان آورده بودیم. اما وقتی به عواقبش فکر کردم، پشیمان شدم.
بعد عبور از گیت، تنها مشکلم نداشتن مهر بود. چفیه، سربند و عکس آقا را برداشتم، اما مهر را فراموش کردم. خدا خیر بدهد آن خانم عربی که کنارم نشسته؛ او چند مهر اضافه همراه داشت و جبران مافات کرد.
اذان صبح به افق تهران...
تقریبا دو ساعتی گذشته و هوا برای منی که لباس گرم ندارم، زیادی سرد است.
خانمی که بهم مهر داد، اهل نجف بود و ساکن قم. مهر را بهم هدیه داد. خیلی خوشحال شدم. تمام کیفم رو گشتم، فقط یک گیره روسری همراهم بود. همان را به عنوان هدیه بهش دادم.
به اطراف نگاه میکنم. خانمها چقدر مجهز آمدند. صندلی، پتو، انواع خوراکیها.
اینجا یک خانواده هم هست که از همدان آمدند، ماشاءالله یک صف را قبضه کردند.
هر چی قسمت خانمها همان اول صبح پر شد، قسمت مردانه، آرام آرام. هرچی خانمها خودشون را به داربستها میچسباندنذ تا شاید آقا را ببینند، آقایون سعی میکنند تا سمت درهای خروج بشینند. در کل قسمتی که برای خانمها در نظر گرفتند، نسبت به جمعیت بانوان جای کمی است. حتما باید به مسئولین مصلی این موضوع را گوشزد کرد.
تنوع تیپهای حاضر خیلی بالاست و کسانی را در نماز میشود دید که در حالت عادی اصلا فکر نمیکنی که این شخص حتی نماز بخواند. تقریبا نیم ساعت تا نماز وقت باقیست که سمت آقایون هم به طرفةالعینی پر شد. حالا موقع بحث با خانمهایی است که دیر آمدند و دنبال جا میگردند. عکاسها دنبال سوژه، بخصوص بچهها هستند. بچههای هلالاحمر با برانکاردهایشان از صبح زود حاضر و آماده هستند. و از همه سختتر کار مسئولین نظم مصلی است؛ که از صبح ایستاده به خدمت، مردم را راهنمایی میکنند.
پس از یک ساعت، انتظار به سر آمد و حضرت آقا در میان شعارهای «حیدر حیدر» و «این همه لشکر آمده» به امامت نماز عید ایستادند. چه لحظهی نابی! حس وحدت، حضور جمعیت، اشکهای زن عراقی، صدای تکبیرها و حال و هوای معنوی، فضای خاصی ایجاد کرده بود. چه نماز با شکوه و دلچسبی!
صدیقه خادمی
سهشنبه | ۱۲ فروردین ۱۴۰۴ | #مرکزی #اراک