چهار شنبه, 11 تیر,1404

ننجان

تاریخ ارسال : سه شنبه, 24 مهر,1403 نویسنده : طاهره سلطانی‌نژاد کرمان
ننجان

دست نتیجه‌اش را گرفته بود و با کمک عصا سعی داشت خودش را به خطبه‌های نمازجمعه برساند.

آرام و عصا زنان رو به درهای شبستان در حرکت بود.

صدایم را توی سرم انداختم و داد زدم: "خانم‌ها طومار حمایت از جبهه مقاومت رو امضا نمی‌کنید؟"

ایستاد و با فاصله برگشت!

اصلا روی سخنم با ایشان نبود، آخر اصلا توقع نداشتم با این شرایط مسیرش را عوض کند و پای امضای طومار بیاید.

اما بعد از یک نگاه به سمت غرفه آمد. همانقدر آرام و در عین حال پرشتاب!

استامپ سبز رنگ را جلویش گذاشتم تا انگشت بزند اما گفت: امضا می‌کنم.

ماژیک را به دستش دادم، امضا زد.

بدون هیچ حرف و لبخندی .اما لب‌هایش نرم نرمک می‌جنبید. چه واگویه می‌کرد و زمزمه‌اش چه بود خدا می‌داند!

شاید لب‌هایش جبهه مقاومت را مهمان صلوات‌هایی به نذر فتح، کرده بود.

یا شاید با تمام غضب زیر لب لعن و نفرین بر غده سرطانی منطقه می‌فرستاد.

شاید هم قربات صدقه‌ی قدو قامت سربازان مقاومت می‌رفت.

یا‌هم دعا برای سلامتی آقا می‌کرد!

با طمانینه امضایش را زد و در آخر سرش را برد عقب و یک نگاه به امضایش انداخت. انگار راضی بود.

با لبخند دست دراز کردم تا ماژیک را از دستش بگیرم.

گفت: "پسرم هم بزنه" 

رو کرد به پسرک و گفت: "ننجان ایجو امضا بِکُن" و با دست زیر امضای خودش را نشان داد.


طاهره سلطانی‌نژاد

جمعه | ۲۰ مهر ۱۴۰۳ | #کرمان مصلی نمازجمعه

 


برچسب ها :