روایت استاد مسعود نجابتی از طراحی و آمادهسازی مزار شهید سید حسن نصرالله
پایانِ آغاز...
گام اول را بستیم؛ طرح های موقت مزار، حالا دیگر داشت خودش را نشان می داد و ما باید آماده میشدیم برای پیشنهاد و ارائه نقشههای اجرایی برای مرحله نهایی. اما در این میان، دست تقدیر یاورمان شد و توفیق همکاری با گروههای هنری حزبالله در روضةالشهدا و روضةالحوراء پیدا کردیم. ... پروژه هایی که هنوز نفسشان گرم است و ادامهدار...
از مزار شهید عزیز تا قدس شریف؛ روایتی از همبستگی که پرواز میسازد.
پس از مراسم تشییع سید هاشم، راهی جنوب لبنان میشویم؛ به سرزمینی که خاکش روایتگر مقاومت است و سنگهایش هنوز از جنگ میگویند. در میان این ویرانههای زنده، ایدهای داریم: طراحی رویدادی برای روز قدس، اگر زمانه با ما همراه شود. انگار تقدیر میخواهد هر قدممان، از مزار شهیدان تا خیابانهای قدس، ردپایی از امید بگذارد.
بلیطِ بازگشت؛ معمای ناتمام
کارمان تا آخر هفته بعد تمام میشود، اما معمای پروازِ بازگشت، ذهنمان را میخورد. با این ازدحام مسافران از شهرها و کشورهای دور و داستانی که برای پروازهای ایرانی و عراقی و ترکیهای درست کردهاند نمیدانیم دقیقا چه زمانی موفق به تهیه بلیط برای برگشت شویم.
فقط میدانیم پیش از رفتن، در تشییع شهیدان سید حسن نصرالله و سید هاشم صفیالدین، دستهایمان را به نیابت از همه شما بلند میکنیم و نایبِ زیارت همه شما خواهیم بود، همانگونه که نایبِ عشقِ شما به سید مقاومتیم.
اینجا پایانِ کلام نیست...
ببخشید اگر سخن به درازا کشید. ملتمس دعایتانیم؛ همانطور که لبنانیها میگویند: «یعطیک العافیه»... (سلامتی را هدیهتان میکنم).
ما اینجا، در آستانه بازگشت، درگیرِ نجوای ماندن هستیم...
شاید پروازها به تعویق بیفتد، اما عزم ما هرگز زمینگیر نمیشود.
یا علی
مسعود نجابتی
شنبه | ۴ اسفند ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت