خانم «ز» همیشه آخر همه وَگوهایش میگوید سلام پسرهای گُلت را برسان، و من چند ثانیه فکر میکنم که پسرهای گلم کجا هستند! و خانم «ز» هر بار پیش از اینکه تلفن را قطع کند یادش میآید که من اصلا پسر ندارم و برایم آرزو میکند که الهی یک روز پسر دار شوم.
من پسر ندارم. راستش هیچوقت هم تمنایش را نداشتم. حتی وقتی خالهخانباجیهای فامیل موقع تبریک تولد دختر دومم با اطمینان میگفتند «غصه نخوریها! انشاالله بچه بعدیت پسر میشه» انگار که با چشم برزخیشان داشتند غصههای درون مرا میدیدند و برحسب روابطشان با خدا درباره پسر شدن بچهام با او مذاکره میکردند و عین زن مسئولها از برنامههای سِرّی و پشت پرده خبر میدادند. توی دلم میخندیدم که هنوز آدمهایی هستند که حواسشان نیست سالهاست عصر شکار و دوره کشاورزی سپری شده و جنسیت نیروی کار در روزگار صنعتی توفیر چندانی ندارد. ما جنسیت بچهمان را سپرده بودیم به انتخاب خدا. از بس که عاقبت نابخیری بچههای زورکی خواسته را دیدیم.
من با این سطح از بیطرفی اما گاهی به حال بعضی از مادرهای پسردار غبطه میخورم.
آدم با موارد استثناء نظرش عوض نمیشود.
مثلا پیامبرها آدمهای استثناء تاریخند...
هیچ وقت به مخیلهام خطور نمیکند که چرا من مادر موسی نشدم!
یا حضرت مریم...
اما اعتراف میکنم هربار عکس شهدای مقاومت و مدافعان حرم را میبینم به حال مادرشان غبطه میخورم...
شهادت اوج سعادت و خوشبختی مادرهای پسر دار است. سلام مرا به مادرهای شهدا برسانید و بگوئید توی روزگاری که مردم از ترس تباهی ذکر لبشان دعای غریق است شما اهل سعادتید...
خدا شهدا را از تباهی استثناء کرده و شما تافتههای جدا بافتهاید! عین مادر موسی، عین حضرت مریم. امشب تصویر این دو برادر لبنانی را که دیدم دلم سوخت. نه برای عکسی که ناقص شده. برای خودم که پسری برای شهید شدن ندارم.
پسری برای شهید شدن...
طیبه فرید
ble.ir/tayebefarid
چهارشنبه | ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز