سر تا پایش نشان مردم را داشت. انتظارش را دوست داشتم. توی عالم خودش بود. برف آبدار دیروز، فضای سبز بین بلوار امیرکبیر را گِلی کرده بود. نشسته بود روی دم دستترین چیز. دست زیر چانهاش نشان میداد حالا حالاها نوبتش نمیشود.
خیابانهای تنگ و باریک قم در شلوغیها بیشتر خودش را نشان میداد. مردم از دو طرف بلوار میآمدند سمت پل. پل حجتیه جوابگوی جمعیت نبود. در چهرهها عجلهای برای خروج نمیدیدم. با اینکه شعارهای آخر برای سرگرمی جمعیت بود اما مردم تحویلش میگرفتند. نمیدانم چرا شعارهای آتشین را گذاشته بودند برای آخر مجلس. از مذاکره ذلت و مردم با عزت میگفتند. دختر سبزهای که در دستش پرچم ایران بود، با پدرش اردو حرف میزد. آفریقایی و افغان هم بودند.
چهارراه شهدا، ایستگاه آخرمان بود و آخرین شعار جمعیت؛ «قم مرکز قیام خواهد ماند...»
امالبنین مجلسی
دوشنبه | ۲۲ بهمن ۱۴۰۳ | #قم