عاشق که باشی فرق نمیکند کی هستی یا چه کارهای!؟ مهم اینکه الان در طریق المهدیام.
با رسیدن به پل بعثت قم، بسم الله گفتم و خودم را لابهلای جمعیت انداختم. آنجا ابتدای مسیر بود به سوی مسجد پاکیها، جمکران.
خدایا درست است که تا به حال پیادهروی اربعین روزیم نشده ولی ازت ممنونم که مرا در این راه قراردادی. زمین و زمان به هم دوخته شد تا در این پیادهروی که همجنس راهپیمایی اربعین است، قرار بدهی.
در تمام مسیر چیزهای عجیبی توجه مرا به خود جلب میکرد. آدمهایی نورانی که نمیخواستی از آنها دل بکنی و بگذری. هر کدام به شکلی در این راه خدمت میکردند. آنقدر کارهای متنوع میدیدی که راضی نمیشدی به سرعت از آنها عبور کنی. راه کمی طولانی بود و وقت ما اندک.
سرتاسر مسیر مرا به تحیر وا داشت. خواستم کنار هر یک از این ارادتمندان بنشینم و از راز غم دل و نمناکی چشمها پرسوجو کنم. رازی که برملا شود دیگر راز نیست. از کنارشان عبور میکردم با هر قدم به مسجد جمکران نزدیک میشدم.
از هر قوم و قبیلهای در راه میدیدی. بیشتر دل سپرده بودم به صداها. گاهی لهجه مازنی، گاهی لری، عربی و گاهی ترکی و البته بیشتر لهجه قمی. طلبههای نیجریه، لابهلای جمعیت خودنمایی میکردند. شیعیان پاکستانی هم بودند.
خدایا، مهدی (عج) تو چقدر عاشق دارد و من خبر نداشتم. عشق به مهدی (عج)، در هر دلی که افتد، غوغا به پا میکند. شور و شوقش تا ابد از آن دل بیرون نمیرود. آن شور میماند تا لحظه وصال با یاور مستضعفان عالم و پناه کودکان بیپناه غزه!
زهرا باقرزاده
یکشنبه | ۳۱ فروردین ۱۴۰۴ | #کاشان