چهار شنبه, 11 تیر,1404

چادر خونی

تاریخ ارسال : دوشنبه, 01 اردیبهشت,1404 نویسنده : ملیحه خانی کاشان
چادر خونی

در مسیر بلوار پیامبر اعظم تا مسجد جمکران، تعداد زن‌های چادری در چیدمان چشمم سر رفتند. کیف کردم. نمی‌خواستم ازشان چشم بردارم. شهرها دچار زن‌های کم چادر شده. از قم بی‌خبرم اما اگر به کاشانِ دارالمومنین نرسند ممکن است کارش به جاهای باریک کشیده شود.

هم‌قدم شدم با خانم میانسال چادری که محکم رویش را گرفته و گردی کوچکی از صورتش را گذاشته بود معلوم شود. پای چپش درد می‌کرد و دیرتر از من پایش را جلو می‌برد. به تبعش سستی دادم به پاهایم. مهربانی از چهره نیمه معلومش می بارید. اجازه داد هم‌کلامش شوم.

هر نوبت با انداختن سفره غذا، فیلم‌های مردم غزه جلوی چشمش رژه می رود.جگرش از این اوضاع خون است.

بغض نگه داشته را ریزریز، زیر صدایش رها می‌کرد. محکم بود. اصلا نگذاشت اشک بریزد روی چادرش.

بدون اینکه حرفش را قطع کنم، ادامه داد: «درسته دعا مخ العباده است، ولی همراه دعا هم باید حرکتی می‌کردیم. یک صدایی، فریاد و نعره‌ای باید بزنیم بر سر آمریکا و اسرائیل. الان مردم غزه پیش‌مرگان ما هستند. سقف‌ خانه‌شان را خراب کردند. به چادر پناه بردند. ولی چه چادری؟! چادرهای سوخته. زن‌ها و بچه‌ها دارند توی چادرها می‌سوزند. 

از بچگی پای صحبت‌های امام خمینی بزرگ شدم و قد کشیدم. نقشه و فریب را خوب می‌فهمم. مثلا همین پائین و بالا کردن قیمت دلار یا طلا. ما باید مثل مردم غزه مقاومت کنیم. حیف نیست چند نفر از بزرگان مملکت رفتند برای مذاکره؟! مذاکره با آنهایی که دارند مردم غزه را تکه‌تکه می‌کنند. والا خجالت داره.»

کم آوردم. خانم حسابی‌ای بود. راه نداد برای طرح سوال بعدی. احترامش را گرفتم.  

گفت: «دخترم فقط کلام آخر را بگم و برم. این انقلاب صاحاب داره. شکایتم را می‌برم پیش امام زمان (عج). از دست کسانی که ۴۵ساله در این انقلاب جا خوش کردند. پا گذاشتند روی قطره‌قطره خون شهدا. من می‌دانم امام زمان (عج) این‌ها را رها نمی کند. آنقدر بهشان مهلت می‌دهد تا لبه پرتگاه.»

زن چادری لای جمعیت ناپدید شد. 

توی دلم گفتم با این حرف‌ها چادرت را سفت گرفتی تا خون بریزد رویش نه اشک.


ملیحه خانی

شنبه | ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ | #کاشان


برچسب ها :