شنبه, 20 اردیبهشت,1404

گلابتون

تاریخ ارسال : جمعه, 05 بهمن,1403 نویسنده : صدیقه فرشته کاشان
گلابتون

مراسم گلابتون را گذاشته بودند مخصوص مادران و بانوان شهر. آخر شهرمان، شهیده‌هایی داشت و هزاران بانوی مجاهد و گوش به فرمان رهبر. شرط انصاف این بود که بانوان هم سهیم باشند در کنگره ملی شهدایی...‌

نمایش گلابتون 

دو سه دقیقه اول نمایش که گذشت، تصویر دارقالی که تمام صحنه را گرفته بود نشان داده شد، قالی‌بافی، هنر اصیل زنان کاشانی.

دیالوگ خانم بازیگر نقشه‌خوانی رج قالی را در ذهن‌ها تداعی می‌کرد.

«یکی آبی، دو تا بزار جاش، سه تا یکی سرمه‌ای، چهارتا گلی کنارش...»

نمایش رفته بود سراغ خانه‌ای قدیمی در کوچه پس کوچه‌های شهر، کنار مادری دوست‌داشتنی، پای دار قالی‌بافی.

پای همین دارهای قالی‌بافی یکی‌یکی فرزندانش را بزرگ کرد، مثل خیلی از مادرهای کاشانی، دستانش هنوز جای پینه‌های قالی را دارد اما نگفت سخت است و نمی‌شود...

عقیده داشت اسلام یار و یاور می‌خواهد و مجاهد... عهد کرده بود یکی‌یکی‌شان را برای یاری قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام بزرگ کند.

وفای به عهد کرد؛ یکی! دو تا! سه تا! چهار تا! شهید! (محسن، جواد، علی‌اصغر،محمدرضا)

و شد ام‌البنین کاشانی‌ها!

محفل به محفل می‌رفت تا نام شهدا را زنده نگه دارد. از هر سه جمله‌ای که می‌گفت یک جمله‌اش به امام و یاری او ختم می‌شد، این شد که برای زندگی‌اش کتاب نوشتند و این بار شد 

عزیز خانم!

صدای گریه خانم بازیگر که نقش حاج خانم را داشت فضا را پر کرد، این بار کنار تابوت شهیدش بود و درد و دل‌هایش، دوری و دلتنگی‌هایش را می‌گفت و می‌نالید ...

حرف‌های دل مادرانی بود، که امروز با قاب عکسی آمده بودند که سال‌ها روی طاقچه دل نگه داشته‌اند...

چشمان گلابتونی‌ها هم نمناک شد و غصه‌دار 

اما حاج خانم اصلی نمایش،

(مادر شهیدان بارفروش) درست مقابل صحنه‌های زندگی‌اش بود، که تند و سریع ورق می‌خورد، 

بغض‌ها را یکی یکی فرو می‌داد و چشمانش خیره به صحنه مانده بود.

می‌دانستم اگر قصه برای مادر شهید دیگری بود می‌گریست و هم نوا می‌شد با ناله‌هایش مثل همه گلابتونی‌ها...

خانم بازیگر قدری آرام‌تر...

روضه پخش کنید...

مگر نمی‌دانید! گریه‌هایش هم، نذر دشت کربلاست...


عکاس: محمد علیپور


صدیقه فرشته

چهارشنبه | ۳ بهمن ۱۴۰۳ | #اصفهان #کاشان دومین کنگره ملی شهدای کاشان، مصلی بقیةالله‌الاعظم(عج)


برچسب ها :