سه شنبه, 02 دی,1404

یلدای شهدایی

تاریخ ارسال : یکشنبه, 30 آذر,1404 نویسنده : محدثه جعفری تبریز
یلدای شهدایی

حال و هوای یلدا، لااقل برای من امسال متفاوت‌تر است. تنها، دور از خانواده ماندن و آن هم در شهر غریب و در یک اتاق، شاید سخت‌ترین اتفاق برای هر دختری باشد. اما یلدا برای من سخت نیست؛ شیرین است مثل هندوانه، زیباست مثل دانه‌های انار و به‌یادماندنی است مثل قصه‌های مادربزرگ.

با خودم گفتم: شب یلدا همیشه کنار خانواده بودی؛ چه می‌کشند خانواده‌های شهدا که داغی نشسته بر دل آن‌ها و جای خالی که هرگز پر نمی‌شود؟ آنها یک دقیقه بیشتر دلتنگ و یک دقیقه بیشتر نبودِ عزیزانشان، دلشان را می‌سوزاند. سال پیش، شهدای جنگ دوازده‌روزه در چنین روزی در کنار خانواده بودند، اما حال جایشان شیرینی یلدا را به تلخی در کام خانواده‌شان مبدل کرده است.

تصمیم گرفتم که امسال یلدا را با شهدا باشم. بر سر مزارشان رفتم، با فاتحه‌ای و زیارت عاشورایی تبریک گفتم. اما نه، یلدا برای شهدا سخت نیست. سختی این‌ها تنها برای ماست که جا مانده‌ایم؛ یک دقیقه بیشتر برای جا ماندن خویش حسرت می‌خوریم.

تیرگی شب یلدا برایم روشن شد، وقتی کنار مزار شهدا در جایی نفس می‌کشیدم که اگر سلام می‌دادم، جواب سلامم را گویا از خود شهدا دریافت می‌کردم. بله، امسال یلدا در کنار خانواده نبودم، اما شهدا جای دلتنگی را برایم پر کرده بودند.

به پرچم در دست باد دقت می‌کردم؛ چه آسوده به این‌سو و آن‌سو می‌رود، و من چه سخت پای تعلق در این دنیای خاکی دارم. از مزار شهدای جنگ دوازده‌روزه چه بگویم؟ از خانواده‌ی شهیدی که یلدای خود را کنار سنگ سرد مزار پدر می‌گذراند؟ و از لبخند فرزندانشان که جگر من را می‌سوزاند، سوز و سرمای هوا را دوچندان می‌کرد؟

امسال هوا جور دیگری سرد است؛ گویا که سردی‌اش را از جای خالی شهدای جنگ دوازده‌روزه می‌گیرد. من شب یلدای امسال را این‌گونه سپری کردم. باشد که شهدا روز محشر یادم کنند.

محدثه جعفری

یکشنبه | ۳۰ آذر ۱۴۰۴ | آذربایجان_شرقی تبریز

برچسب ها :