پنجشنبه, 19 تیر,1404

یک شروع نامربوط

تاریخ ارسال : چهار شنبه, 18 تیر,1404 نویسنده : مولود سعیدی‌اطهر تبریز
یک شروع نامربوط

همه چیز از رسم یک قوری استیل شروع شد. بله! قوری استیلی که با آب جوشیده‌ی درونش چایی درست کرده بودم و آورده بودم توی اتاق تا عصری را در کنار هم خوش باشیم.  

گوشه‌ای نشسته بود و در حالی‌که با هم صحبت می‌کردیم مدادش را روی کاغذ پیچ و تاب می‌داد....

در بالکن باز بود. باد می‌وزید و گوشه ای از برگه‌های روی میز را پخش‌و‌پلا می‌کرد. برگه‌ای با وزش باد چرخی خورد و روی زمین ولو شد. زیر لب غر زدم: «باز مثل همیشه وسایلش رو ول کرده، رفته» خم شدم و از روی زمین برش داشتم. تصویر زیبایی از قوری استیلی بود که موقع چای عصر برده بودم توی اتاق. به قدری زیبا و واقعی رسم شده بود که حیرت کردم. حتی زیباتر از خود قوری استیل!

دخترکم کی تا این حد نقاش شده بود که من متوجه نشده بودم؟

برای اینکه از مشغله‌ی زیاد خودم و بی اطلاعی از استعدادش وجدان درد نگیرم؛ فکر کردم، قرار نیست استعدادها را همیشه ما بارور کنیم. حتی اگر ما هم متوجه نباشیم بستر که فراهم باشد خودش ظهور و بروز پیدا می‌کند... زمان زیادی از رسم زیبای قوری استیل نگذشته بود که با شاهکار جدیدش روبرو شدم... دیگر کوتاه آمدم! شاید هم حرفی برای دلداری وجدانم نداشتم‌. 

تصویر زیبای شهید دکتر چمران بود.

...

 صدای پدافند از سمت منظریه مرا به خود می‌آورد. این بار صدای قلمش در گوش جانم طنین انداز می‌شود:

خدایا! هنگامی که شیپور جنگ طنین انداز می‌شود، قلب من شکفته شده به هیجان در می‌آید زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص می‌کند...


مولود سعیدی‌اطهر

شنبه | ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ | #آذربایجان_شرقی #تبریز

راوی تبریز؛ مرکز روایت حوزه هنری استان آ.ش.

ble.ir/ravitabriz


برچسب ها :