چهار شنبه, 11 تیر,1404

آرامش در خط آتش

تاریخ ارسال : دوشنبه, 02 تیر,1404 نویسنده : فائزه آسایش تبریز
آرامش در خط آتش

خانه‌شان در منظریه‌ است. از همان شب اولی که صداها بلند شد، چشمش به شهر بود. می‌توانست همه چیز را واضح ببیند؛ از نورهایی که آسمان را می‌شکافتند تا دودهایی که گوشه‌ای از شهر را در خود می‌بلعیدند.

معمولا هر روز باهم حرف می‌زنیم. تعریف می‌کرد: «وقتی پدافندا شروع می‌کنن به فعالیت، یه‌جوریه که انگار ستاره‌ها دارن می‌جنگن.»


چهاروز از شروع وعده‌ی صادق۳ می‌گذرد. امروز صبح طبق روال داشتیم باهم حرف می‌زدیم. گفت: «دیشب آسمون تبریز یه چیز دیگه بود.» خندید و ادامه داد: «دیدیم نمی‌شه این‌جوری فقط ایستاده تماشا کرد، خسته می‌شیم. لحاف و تشکامونو آوردیم پهن کردیم توی بالکن. دراز کشیدیم، دستامونو گذاشتیم زیر سرمون و آسمونو نگاه کردیم.» 

سکوت کرد. بعد از چند ثانیه گفت: «می‌دونی؟ پدافندا فقط موشک نمی‌زنن، انگار به دل مردم امید شلیک می‌کنن. هر نوری که بالا می‌رفت، انگار یه ستاره‌ی تازه به دنیا می‌اومد.»


تعریف می‌کرد که بالکنِ روبه‌رو هم بیدار بوده. پیرمردی که همیشه با واکر راه می‌رفت، آن شب ایستاده بود و مستقیم نگاه می‌کرد به آسمان. یک فلاسک چای در دست دخترش بود. صدای خنده‌ی آرامی می‌آمد. نه از روی بی‌خیالی، بلکه از دل باور.


آن شب، آسمان فقط سقف نبود. تبدیل شده بود به یک صحنه‌ی مقاومت. هر نور سفید یا نارنجی که بالا می‌رفت، می‌گفت: «من اینجام.» هر سکوتی که بعدش حاکم می‌شد، می‌گفت: «مواظبم.»

و در آن بالکن، روی آن لحاف‌های پهن‌شده با یک چای نیمه‌گرم در دست، فهمیده بودند که می‌شود از دل ترس هم زیبایی بیرون کشید. آسمان پر از ستاره‌هایی بود که نه از کهکشان، که از دل زمین بالا می‌رفتند.

وقتی گفت: «بچه‌های پدافند، قهرمانن. ما فقط نگاه می‌کنیم، اونا زندگی‌مونو نگه می‌دارن»، صدایش نه لرز داشت، نه خشم. فقط یک‌جور افتخار آرامی را دربرداشت. از آن افتخارهایی که بی‌صداست، ولی از هزار فریاد قوی‌تر است.


به‌نظرم شب‌های تبریز شاید امن نباشند، اما هستند آدم‌هایی که خوب می‌بینند، دعا می‌کنند و به دل روشنایی‌هایی که در هوا پخش می‌شوند، دلگرمند. نه از روی بی‌خیالی بلکه از روی باور. 


آن لحظه که داشت تعریف می‌کرد، حس کردم نگاهش دیگر نگاه یک شاهد نیست، شده است چشم‌های یک شهری که هم می‌ترسد و هم افتخار می‌کند. شهری که حتی در شب‌های ناامن، بالکنش را تبدیل می‌کند به سنگر امید.


فائزه آسایش‌جاوید

دوشنبه | ۲۶ خرداد ۱۴۰۴ | #آذربایجان_شرقی #تبریز

راوی تبریز؛ مرکز روایت حوزه هنری استان آ.ش.

ble.ir/ravitabriz


برچسب ها :