شنبه, 20 اردیبهشت,1404

آنچه در این ایام مشاهده کردم!

تاریخ ارسال : شنبه, 08 دی,1403 نویسنده : امین حقیقت‌نژاد بیروت
آنچه در این ایام مشاهده کردم!

می‌توانم بگویم در یکی از حساس‌ترین دوران‌های تاریخ، خدا توفیق داد و راهی حساس‌ترین قسمت منطقه یعنی سوریه و لبنان شدم. سوریه‌ای که دیگر در جبهه مقاومت نیست. سوریه‌ای که امروز نه در جبهه مقاومت، بلکه در جبهه استکبار قرار گرفته. چه زمانی سوریه بازپس گرفته بشود؟! الله اعلم. که امیدواریم وعده قیام حضرت سید علی توسط جوانان سوری، هرچه زودتر اتفاق بیفتد. اما در این چند روز سفر شاهد چه اتفاقاتی بودم؟

من سوریه‌ای دیدم که از مقاومت و هزینه‌های مقاومت خسته شده بود و با آغوش باز و بدون مقاومت و در کمتر از ده روز کشور را تقدیم به اسرائیل کرد. مردمی دیدم که به استقبال مهاجمین رفتند و در استقبالشان هلهله کردند و امروز باید نظاره‌گر هزینه‌هایی به مراتب بیشتر از مقاومت باشند. آنها امروز می‌بینند که زیر ساخت‌هایشان نابود شده، دانشمندانشان ترور شده، مناطق راهبردی سرزمینشان اشغال شده، که تازه این اول راه است. و هزاران هزینه دیگری که اگر اهل مقاومت بودند، این هزینه‌ها همه دارایی‌هایی می‌شد، که زمانی می‌توانست از آن بهره‌ها ببرد و امروز باید نظاره‌گر هزینه‌هایی باشند که چیزی جز خسران بزرگ نیست. 

من در لبنان، آوارگان سوری را دیدم، که گناهشان عدم مقاومت خودشان و رهبرانشان بود و امروز باید در خیابان‌های هرمل طعم آوارگی، سرما و گرسنگی را می‌چشیدند. طفل صغیری دیدم که دیگر نای گریستن نداشت و تنها سرپناهش آغوش پدری بود که از شدت کلافگی به اضطرار رسیده بود. و من در این هنگام یاد کوهنوردی بودم، که اگر خستگی فتح قله را به جان نخرد، قطعا به دره نیستی پرت خواهد شد و بهره‌ای از زندگی نخواهد برد.

و من با پوست و گوشت دیدم که: اگرچه مقاومت هزینه دارد ولی هزینه سازش بیشتر از مقاومت است.

من در این ایام انسان‌های بزرگی دیدم. انسان‌هایی فارغ از دغدغه‌های شخصی، انسان‌هایی با دغدغه دیگران. من حسین آشپزی دیدم، بچه محله امام رضا، که آشپزیش را رها کرده بود و به عشق کمک به مردم لبنان راهی شده بود. من طلبه‌ای دیدم که موتورش را فروخته بود و یک گوشی خریده بود تا در لبنان کار رسانه‌ای کند. من سید حسینی را دیدم که پرایدش را فروخته بود و با عشق هرجور که بود خودش را در اوج جنگ لبنان، به مرز اسرائیل رسانده بود، تا توفیق مبارزه با بدترین انسان‌های عالم را کسب کند و الان داشت به همان منطقه کمک‌رسانی می‌کرد. من عزیزی دیدم از مسئولان ارشد نظام، که گمنام و بدون هیچ ادعایی، هر کمکی که می‌توانست انجام می‌داد و عشقش شهادت بود و من دعا می‌کنم که به آرزویش برسد. من پدران و مادران شهدایی دیدم که به‌خاطر شهادت فرزندشان، ذکر الحمدلله از زبانشان نمی‌افتاد. انگار که به بزرگترین نعمات بهشتی رسیده بودند. من انسان‌های بزرگی دیدم که به‌جای دغدغه یلدایشان، دغدغه سرمای آوارگان سوری، ذهن‌شان را پریشان کرده بود و بیشتر از اینکه به فکر سفره شب یلدا باشند، به فکر غذای گرم شیعیان سوری در هرمل بودند. و من از دیدن این همه بزرگی به وجد آمدم، احساس حقارت کردم و به حال همه این بزرگان غبطه خوردم. 

من در این ایام فهمیدم راه و رسم بزرگی، دغدغه دیگران خوردن و خدمت به دیگران است. به اندازه‌ای که غم و دغدغه انسان‌ها در دل داریم، بزرگ هستیم و اگر هنوز خودمان در راس دغدغه‌هایمان هستیم موجود حقیری بیش نیستیم. من در این ایام جانباز دفاع مقدسی دیدم، که بعد از دو ماه و نیم فراق فرزندانش، خبر فوت جوان رعنایش، او را به آغوش خانواده برگرداند؛ تا بعد از انجام مراسم باز برگردد و به خدمتش ادامه دهد.

من در این ایام به مقتل سیدی رفتم که داستان بزرگیش عالم را گرفته و انگار خدا برایش چنین رقم زده، که نام و آوازه‌اش جهان شمول شود. و من در مقتل سید، به سید چنین گفتم: که واسطه شود، توفیق خدمت عظمای به اسلام را به من عنایت کنند. توفیق به سرانجام رساندن بارهای بزرگ. توفیق داشتن شانه‌های قوی برای کارهای بزرگ.

من در این ایام حزب‌اللهی دیدم مثل کوه مستحکم، بسیار منظم و تشکیلاتی. مثل خون جاری، بسیار موثر و حیاتی.

حزب‌اللهی که از شمال تا جنوب لبنان حضور فعال دارد و یک کل منسجم است. من در هرمل شمالی‌ترین جای لبنان, در کنار آوارگان سوری، بچه‌های کشافه‌ای را دیدم، که با فرزندان سوری بازی می‌کردند. من در شقرا، جنوبی‌ترین مکان لبنان، نماینده حزب‌اللهی دیدم با اشراف کامل اطلاعاتی در منطقه، که کارها را مدیریت می‌کرد. و این همه مدیون مدیریت شهید نصرالله بود. شهیدی که هنوز جای خالیش در لبنان حس می‌شود و هنوز جگر حزب‌الله برایش داغدیده است.

تشکیلات واژه‌ای است که من به معنای واقعی کلمه در حزب‌الله دیدم، چیزی که در بین نیروهای حزب‌اللهی خودمان جایش خالیست. حتی بین نیروهای مخلص و جهادی حاضر در لبنان. حاضر بودند در لبنان به صورت تنهایی فعالیت کنند و زیربار تشکیلات نروند و این نقطه ضعف در نیروهای حزب‌الله نبود، که برعکسش بود. حزب‌الله و حزب‌اللهی به این آیه شریفه عمل می‌کردند: «ان تقوموا لله مثنی و فرادی» یعنی هردو قیام کرده‌اند ولی ظاهراً حزب‌الله مثنی و حزب‌اللهی فرادی

من در لبنان به عینه این آیه شریفه را مشاهده کردم که فرمود:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ

ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻴﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺻﺎﺑﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺮ ﺩﻭﻳﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﭼﻴﺮﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺻﺪ ﻧﻔﺮ [ﺻﺎﺑﺮ] ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﭼﻴﺮﻩ می‌ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﺮﻭهی ﻫﺴﺘﻨﺪ [ﻛﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ ﺗﻮﺣﻴﺪ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ] نمی‌ﻓﻬﻤﻨﺪ.

و از جمعیت شش ملیونی لبنان حزب‌اللهی سر برآورده کمتر از پنج درصد این جمعیت ولی با اقتدارتر و با شکوهتر از همه. و این نیست جز اینکه آنان خوب بلدند تشکیلاتی کار کنند و خوب فهمیده‌اند که کار باید تشکیلاتی باشد به چه معناست. و فکر می‌کنم ما حزب‌اللهی‌ها در این زمینه باید شاگردی بچه‌های حزب‌الله را بکنیم.

والسلام. 


امین حقیقت‌نژاد

eitaa.com/aminhaghighatnezhad

جمعه | ۷ دی ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت


برچسب ها :