وقت سحر دوستی لبنانی یادداشت روزانه شهید لبنانی قاسم رقة در وسط جنگ را برایم فرستاد. بیاختیار یاد کانال کمیل و يادداشت شهيد ايرانی افتادم:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم...
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
امروز دوشنبه ٢١ اكتبر ٢٠٢٤ (٣٠ مهر ١٤٠٣)
روز به روز اوضاع بدتر میشود. الان در روستای طلوسه هستيم. تمام ارتباطات قطع شده. نمیدانیم اطرافمان چه اتفاقی میافتد به جز با یک دستگاه. صدای درگیریهای اطراف هنوز تمام نشده. بمباران اطراف ما هر روز شدیدتر میشود. مخصوصاً امروز که خواستم برای شما نامه بنویسم. زمان گذشت و ساعت ده و نیم شب است. سی متری ما را زدند و ما در تاريكی مطلقيم. موتور برق خراب شده. دیگر برق نداریم. تنها چیزی که داشتیم یعنی تلویزیونی که کمی اخبار را دنبال میکردیم و میدانستیم این بیرون چه خبر است هم از کار افتاده. حالا هیچ چیز نداریم دیگر و نمیدانم چه زمانی صدایمان بزنند و بگویند اسرائیل وارد روستا شده. الان که مینویسم باز بمباران شد. دقیقاً نمیدانم کجا. اگر زنده بمانیم فردا میفهمیم. اما فکر کنم خیلی نزدیک بود چون شیشههای خانهای که در آن هستیم از جا کنده شد. حس میکنم دنیا ویران شده اما مهمترین چیزی که میخواهم بگویم این است که امروز یک روز تاریخی پر از ماجراست. یک روز پر حادثه. مثل روزهای قبل. دلم برای خیلیها تنگ شده مادرم، پدرم، خواهر و برادرهایم و برای ملاک... برای دوستانم
تنها چیزی که میدانم این است که ما نه نا امید شدیم و نه هرگز نا امید خواهیم شد. خدا با ماست و باذن خدا و همانطور که علی اکبر (ع) گفت:
«آیا بر حق نیستیم؟ پس از مرگ نمیهراسیم»
رقیه کریمی
eitaa.com/revayatelobnan1403
پنجشنبه | ۷ فروردین ۱۴۰۴ | #همدان