چهار شنبه, 11 تیر,1404

ابناء حجه‌ابن‌الحسن

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 26 مهر,1403 نویسنده : محمدحسین عظیمی بیروت
ابناء حجه‌ابن‌الحسن

حاج ابوفاضل را کنار ساحل دیدیم. بعد از دو روز پرس‌وجو از دکتر یامین‌پور و مترجم لبنانی‌مان.

مجموعا بیست دقیقه بیشتر نتوانستیم با او مصاحبه کنیم. پیگیر کارهای رسیدگی به آوارگان و کمک‌های مردمی بود و همین سرش را حسابی شلوغ کرده بود.

حاجی مسئول جمعیت تعاونوا است. مجموعه‌ای که اسمش را سیدحسن انتخاب کرده بود. می‌گفت وقتی مجموعه را راه انداختیم، فقط شیعیان شمال را تحت پوشش داشتیم ولی سید ازمان خواست اهل‌سنت را هم به لیست کمک‌هایمان اضافه کنیم.

سید در جواب اعتراضات گفته بود: الانسان هو الانسان و شیعه و سنی ندارد.

می‌گفت حالا همان سنی‌هایی که کمک‌هایمان به دستشان می‌رسید، با آغوش باز پذیرای آوارگان ما هستند.

حاج ابوفاضل از آن‌هایی بود که "يَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ" (نورشان پیش‌رو و در سمت راستشان بسرعت حرکت می‌کند)

تا امروز بارها از سوی رژیم تهدید به ترور شده و جزء آخرین نفراتی بوده که سیدحسن پیش از شهادت برایش پیام فرستاده و ازش خواسته به موضوع آوارگان رسیدگی کند.

از حاجی پرسیدم واکنشش به شهادت سید چه بود؟! چیزی نگفت. فقط بغضش را خورد و گفت نحن ابناء حجه‌ابن‌الحسن.

یک لحظه کلمات را دوباره با خودم مرور کردم. ما فرزندان حضرت حجت (ارواحنا فداه) هستیم.

مو به تنم سیخ شد. پشت تک‌تک کلماتش چنان ایمانی بود که در عمق قلبم نفوذ کرد. دوست داشتم دست حاجی را ببوسم ولی به در آغوش کشیدن و بوسیدن بازوهایش اکتفا کردم.

حاج‌آقا پناهیان جایی درباره شهید شاطری (حسام خوش‌نویس لبنانی‌ها) می‌گفت آن‌قدر این شخصیت نورانی بود که گاهی به لبنان می‌رفتم فقط به عشق دیدان حاج حسام.

من الان چنین احساسی را نسبت به حاج ابوفاضل شومان دارم.


محمدحسین عظیمی | راوی اعزامی راوینا

ble.ir/ ravayat_nameh 

یک‌شنبه | ۲۲ مهر ۱۴۰۳ | #لبنان #بیروت

 


برچسب ها :