تو آسمان اورشلیم و قدس اشغالی دنبالمان میگشتند ولی سر در آوردیم از لای پروندههای امنیتی و فوق سرّی. کار از درز و شکاف اخبار مگو گذشته.
این فتح شیربچههای حیدر، دوز و درجه شیرینی ایام غدیر را چند برابر کرده.
مگر قرار است همیشه در روی یک پاشنه بچرخد؟ کی گفته قدرت دست غاصب و ظالم زمانه میماند؟ گیرم تمام کودکان، زنها و مردهای فلسطینی را با دهان تشنه و شکم گرسنه کشتی، ولی فلسطین و قدس شریف تا ابدالدهر زنده میماند. راه مقاومت سبز است درست مثل درختهای زیتون به غارت رفته.
دو روزیست که خبرهای قطره چکانیِ سازمان فخیمه اطلاعات سپاه، زلزله راه انداخته. جان من یکی که به لب رسید از چند و چون ماجرا. از ایده اولیه و چگونگی زدن پل ارتباطی با دومهره اسرائیل. واقعا این گمنامهای امام زمانی (عج) چهها که نمیکنند! دهان خودیها که به حیرت باز باز است، چه برسد به آن بیبی بدبخت که سکتههای بعد از مرگش را دارد پشت هم میزند.
دیشب با سردرد خوابیدم و صبح هم با سردرد بیدار شدم. همیشه به خودم قول میدهم که این نوبت کار را تا دقیقه نود نکشانم ولی باز زیر قولم میزنم. ماهی فصلنامه روایتگر جدید به دمش رسیده و باید هرچه زود برود برای چاپ.
صبح امروز ساعت ۷، وقتی لیست بلند و بالای اسناد محرمانه اسراییل منتشر شد، نخواستم حتی برای یک دقیقه از بالای ابرهایی که آنجا جاخوش کردهام پایین بیایم.
این یک سال و خردهای کم تلخی ناگوار ندیدیم و نچشیدیم. همهشان یکی یکی جلوی چشمم رژه رفتند. قاطی این بالا و پایین شدنها، درد روی شقیقهها تلاش میکرد خودی نشان بدهد ولی اصلا محلش نگذاشتم.
خسارتها خراب شدند روی منِ سوار بر ابرها. از تعداد شهدای مظلوم فلسطینی گرفته تا شهادت پشت سر هم فرمانده های مقاومت و مذاکره غیرمستقیم.
آری شود ولیکن به خون جگر شودِ ملموسی، به رگهای رو به موتم دوباره زندگی بخشید.
حس خوشحالیِ گریهدار را خیلیها تجربه کردیم و میگیرید چه میگویم. شیرینی این خبرِ سربسته، چنان در من جاگیر شد که شبیه وعده صادق ۱ و۲ روح و روانم خنکید.
ابر و خوشی و کار فشرده را چپاندم توی کیفم و زدم بیرون. تنها کاری که از دستم بر آمد، یک جعبه شیرینی مشهدی بود.
در تعارف به حوزه هنریها گفتم درودش را بفرستید به دست و بازوی گمنامهای امام زمان (عج).
ملیحه خانی
دوشنبه | ۱۹ خرداد ۱۴۰۳ | #اصفهان #کاشان