چهار شنبه, 11 تیر,1404

از پاریس تا افق

تاریخ ارسال : یکشنبه, 18 خرداد,1404 نویسنده : صدیقه خادمی اراک
از پاریس تا افق

بعد از نماز صبح، سری به بچه‌ها زدم و رویشان پتو کشیدم. پشت پنجره ایستادم، هوا هنوز تاریک بود و فقط نور گوشی‌ام فضا را روشن کرده بود. بی‌هدف شروع به بالا و پایین کردن صفحه‌ها کردم، تا اینکه چشمم افتاد به خبری که دلم را لرزاند: یاد فتنه مهسا افتادم، فتنه‌ایی که با مرگ دختری کلید خورد. چقدر حریم ها شکسته شد. 

اینبار دختری به نام الهه حسین‌نژاد به‌خاطر سرقت، بی‌رحمانه به قتل رسیده بود. تصویر چهره‌اش را جستجو کردم. معصوم و آرام بود و البته بی‌حجاب و همین باعث شده بود تا فتح بابی شود برای پروژه‌ی جدید سلبریتی‌هایی که اغلب در سکوت‌اند، و خود را تافته ی جدا بافته از ملت ایران می دانند، صفحه‌هایشان را پر کنند از اشک و آه برای ایرانِ ناامن.


یادم آمد چند ماه پیش، دختری ایرانی به نام شیلا شهبازیان که جسد او بعد از ۷۷ روز در کانادا، کنار جاده پیدا شد. اما آن‌وقت، نه خبری پخش شد، نه فریادی به پا خاست.

صدا از دیوار درآمد، از سلبریتی ما در نیامد که چرا دختر ایرانی را چنین و چنان کردید، خب آنجا بهشت برین آنهاست. نمی‌توانند که به آنها گیر دهند، ویزایشان به خطر می‌افتد.


مهدیه اسفندیاری حدود ۹۰ روز است که در زندان‌های پاریس بازداشت هست.

 به چه جرمی؟ به جرم حمایت از کودکان غزه.

آیا صدای سلبریتی‌ها در آمد؟ خیر، مردم غزه به ما ربطی ندارند.

او شده است کاسه داغ‌تر از آش، آن هم در مهد آزادی بیان فرانسه.


دوباره گشتی در اخبار زدم و نام زهرا میرزایی کارشناس شبکه افق را دیدم. او هم مانند الهه قربانی سرقت شده بود. و برای او، هیچ‌کس فریاد نکشید، چون او محجبه بود.


قلبم فشرده شد وقتی فکر کردم این روزها بی‌صدا یا پرصدا بودن، مرگ دختران سرزمینم به انتخاب دیگران است. دیگرانی که نه برای ایران جانم، بلکه برای منافع شخصی خود، روح و روان مردمم را خنج می‌کشند. با خودم گفتم، آیا اگر الهه هم محجبه بود، یا در سرزمین دیگری زندگی می‌کرد، یا برای مظلومین عالم کشته می‌شد. باز هم تصویرش پر از اشک و آه می‌شد؟ 

آیا دردِ جان‌باختن، تنها وقتی بلند شنیده می‌شود که ظاهر و هدفش به مذاق برخی خوش بیاید؟


صدیقه خادمی

یک‌شنبه | ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ | #مرکزی #اراک

رسام؛ روایت‌سرای استان مرکزی

ble.ir/rasam_markazi

برچسب ها :