روی دیوار مسجد روبروی راسته شیشه فروشهای خیابان شیشهگری، عکس حاج قاسم و سنوار و سید حسن و ابوحمزه شانه به شانه هم نصب شده بود.
عین کارتهای عروس که اسم و فامیل عروس و داماد را ضربدری مینویسند که یعنی ما با هم فامیل شدیم و پیوند دو خانواده خیلی محکم شده. شعار حزبالله را زیر عکس ابو حمزه و شعار طوفان الاقصی را بالای عکس سید حسن نوشته بودند و من وسط نمازم همه گاش به این فکر میکردم که یعنی چقدر فلسطینیها شبیه بچههای مسجد شیشهگری فکر میکنند؟ نکند اینها همه جاده یکطرفه باشد! یعنی چقدر این «ما با شما فامیلیم» حس و حال دو طرفهای هست؟
امروز فیلمهای ستاره باران دیشبِ اراضی اشغالی را دیدم. توی تاریکی وقتی موشکهای حسن تهرانی مقدم با سوختی که اراده مردم ایران بود از آسمان غزه رد میشد صدای کودک فلسطینی را شنیدم که دعا میکرد «اللهم سدد رمیهم» یک چیزی توی این مایهها که خدایا آنها را به اهدافشان هدایت کن!
خودش نمیدانست اما ایمان او داشت در ایمان من ضرب میشد! عین شعارهای روی دیوار مسجد روبروی راسته شیشه فروشها.
راستی راستی کدام کنفرانس تقریب مذاهبی کدام تئوری فقیهانه درباب وحدت میتوانست اینقدر دلها را به هم نزدیک کند که جهاد و مبارزه؟
این لحظهها، لحظههای ضرب این دو عبارت در هم است: «دلها متعلق به خداست» و «جهاد عزت اسلام است».
طیبه فرید
ble.ir/tayebefarid
یکشنبه | ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ | #فارس #شیراز