چهار شنبه, 11 تیر,1404

ان‌شاءالله جنگ به اون‌جاها نمی‌رسه...

تاریخ ارسال : دوشنبه, 09 تیر,1404 نویسنده : مهدیه مقدم تهران
ان‌شاءالله جنگ به اون‌جاها نمی‌رسه...

به ما گفته بودند، اگر جنگ بشود همه چیز گران یا نایاب می‌شود.

در اینستا و کلیپ‌ها دیده‌ بودم، مردمِ کشورهای دیگر، برای یک تخم‌مرغ یا دستمال کاغذی از سر و گردن یکدیگر بالا می‌روند و به چِش و چال هم رحم نمی‌کنند. 

امروز، داشتم می‌رفتم، سمت شرق تهران. کلاس داشتم. دست یک آقا، پلاستیکی حاوی دو پودر لباسشویی و یک اسپری شیشه‌ پاک‌کن بود. شَک کردم و زوم شدم، روی خریدش. توی دست دیگرش را دیدم‌. آمریکا دیروز به ایران جسارت کرده بود و مردم فقط برای مایحتاج روزانه خود خرید می‌کردند؟ تعجبم از همین بود. 

مرد ناشناس کمی اَبروهایش را چین داد و بین نگاهِ من و خریدهایش گیج شد. لابد به من مشکوک هم شده بود که جاسوس یا منافق باشم و از زیر چادر، کُلتَم را در بیاورم‌.

راه را با فاطمه ادامه دادیم تا مترو.

روی پله‌‌برقی به دنبال کارت متروی فاطمه که توی کیف پول من بود می‌گشتم.

کارت خودم را به فاطمه دادم تا بهتر توی کیف پول را بگردم. به درهای شیشه‌ای ورود به سالن مترو نزدیک شدیم. درها همه باز بودند. فاطمه کارتم را پس داد: 

"عه، مترو مجانیه." کارت خودم را بی‌استفاده توی کیف گذاشتم. بَنِر بزرگِ روی دیوار مترو‌ جدید بود. فاطمه جلویش ایستاد و خواند: "از متروها می‌توانید به عنوان پناهگاه استفاده کنید. با خودتان پارچه‌ای برای زیراَنداز بیاورید، دخانیات ممنوع است و خوراکی و آب به قدر نیاز همراه داشته‌ باشید."

به سمت قطار حرکت کردم: "نه، ان‌شاءالله جنگ به اون‌جاها نمی‌‌رسه."


مهدیه مقدم

ble.ir/httpsbleirhttpsbleirravi1402

دوشنبه | ۲ تیر ۱۴۰۴ | #تهران


برچسب ها :