از ماشین که پیاده شدم ابتدای پل بعثت جملات تابلویی توجهم را جلب کرد؛
همدلی مردم قم در نبطیه!
از شهر کریم اهل بیت تا یکی از شهرهای لبنان. چه ارادتی طولانی!
هرچه جلوتر رفتم موکبها، دستنوشتهها، گرمی هوا و عطش را بیشتر دیدم. انگار تو مسیر اربعینم. حسین بن علی، جنگ، ظلم، طفل شیرخوار، دود و اسارت. چقدر این کلمات با ذهنم آشِنایند. انگار دستم را از آن طرف تاریخ گرفته و به عاشورای غزه آورده باشند!
عاشورای غزه حجت را بر همه تمام کرد. انگار روز عاشورا هنوز به شب نرسیده.
آن کس که اشکی برای کربلا بریزد ولی برای غزه سکوت کند در سپاه حسین بن علی نیست.
فلسطین کلید رمزآلود گشودن درهای فرج است و غزهای که پیشمرگ وقوع این حادثه بزرگ شده.
همه برای دفاع از مظلومیت مردم غزه آمده بودند تا در مسجد جمکران به امام زمان (عج) استغاثه کنند. مردمی استوار که انگار دیگر برایشان عادی شده این حجم از پایداری و مقاومت. تن غزه به بمبارانها عادت کرده. انگار با انواع بمب دارند روی تنش خالکوبی میکنند.
در راه با خودم گفتم؛ تکتک قدمهام به نیابت از شهدا و حاج قاسم. ناگاه دلم ندا داد: حاجی تمام این راه را برای ما دویده!
زن و مرد، کوچک و بزرگ آمدند برای همدلی با غزه ای که دلش دریاست.
یادم میآید آن روزها سید مقاومت طوری از نابودی اسرائیل حرف میزد که گمان میکردی دارد دفترچه برنامه کاری را پیش رویش ورق میزند. به نوبت آنها را اجرا میکند؛ آزادی لبنان، غزه و سپس آزادی قدس.
سیدحسن روحِ مقاومت را قطره قطره در رگ و خون این مردم تزریق کرد. حالا این مردم بعد از سید همچنان ایستادهاند و چه بسا ایستاده جان میدهند.
در راه برگشت دلم را تو عاشورای غزه جا گذاشتم. پای برگشت نداشتم. اشکها و دستی که برای کمک به سوی صندوق کمکها روانه شده،قدری آرامم کرد. آرامتر وقتی سربند زردرنگی را دیدم که بر پیشانی مسجد خورده؛ بر آن عهد که بستیم، هستیم
ولی!!....
تا نیایی گره از کارِ بشر وا نشود.
اللهم عجل لولیک الفرج
عکاس: محمد علیپور
نجمه رئیسی | از #کاشان
سهشنبه | ۲۶ فروردین ۱۴۰۴ | #قم
حوزه هنری کاشان
ble.ir/honarkashan