آقا جان! دخترم کوچکتر که بود هروقت شما را میدید میگفت: «مامان! باباجون صالح اومد» بابابزرگش را میگفت. همان که خیلی دوستش دارد. شما برای دخترم قدِ بابابزرگش مهربان و قشنگید، برای من هم بیشتر از بابا! دلم برایتان تنگ شده بود. امشب وقتی به مداح گفتید «ای ایران بخوان» قد همۀ محرم گریه کردم. چهکار کنیم. دل است دیگر. توی عاشورای امام حسین، دل خیمه ایران به شما گرم است. جدا نشویم کاش از شما. بمانید کاش برای ما! برای ما اهل حرم!
سمانه آتیهدوست
شنبه | ۱۴ تیر ۱۴۰۴ | شب عاشورا | #خراسان_رضوی #سبزوار