عزیزم؛
لطفا همینجوری که داری با دور تند قصص انبیا را جلو چشممان ورق میزنی و چکه چکه تاریخ را میچکانی توی تقدیرمان که ناکام نمیریم به حرفهایم گوش کن. میخواستم بابت خلق هنرمندانه درامِ باشکوه «یحیی» و انتخاب بازیگر نقش اول مرد دستهایت را ببوسم و اعتراف کنم که به مخیلهام قد نمیداد که بشود از خانه متروک و پر از خاک و خل و خِرت و پِرت طبقه دوم چنین پایان شورانگیزی ساخت. از همه اجزا و عناصر صورت خاکیش، از سوراخ بزرگ سمت چپ پیشانیش تا حمایل خشاب و حتی ساعتِ مچیش نمی شد به همین سادگیها گذشت.
پشت صحنه نمایش یحیی آدمهائی ایستاده بودند که یک شبه بزرگ شدند. زنی پا به ماه میگفت میخواهد اسم مسافری که توی راه دارد را بگذارد «سنوار».
دیشب چشمهایمان خیس بود، غبار فرو ریختن ساختمان روی صورتمان گِل شده بود و امروز همهمان بوی عطر یحیی میدهیم... یادم میماند که قهرمانهای نقش اول فیلمهای تو مرزهای تبیین را، با خون جابهجا کردند.
طیبه فرید
eitaa.com/tayebefarid
جمعه | ۲۷ مهر ۱۴۰۳ | #فارس #شیراز