چهار شنبه, 14 خرداد,1404

برادر ارتشی / شاید شماره اول

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 10 آبان,1403 نویسنده : مهدی سرخیلی شوشتر
برادر ارتشی / شاید شماره اول

نیم ساعتی از ۱۵ گذشته بود که بالاخره به مقصد رسیدیم. سرم توی گوشی و نقشه‌اش بود. چشم چشم می‌کردم تا نشانی محل برنامه را پیدا کنم. در میانه راه به خیابانی رسیدیم که خودروها در آن متوقف شده بودند. علتش معلوم نبود. تا ۱۷ شهریور هم هنوز راه زیادی داشتیم.

شاید بیشتر از یکی دو ثانیه طول نکشید که ناگهان خودرو بهشتی آن یار آخرالزمانی صاحب الزمان (عج) به سرعت از مقابل مان گذشت. نادانسته، به احترامش، خبردار ایستاده بودیم اما انگار او هم مثل ما برای رسیدن عجله داشت.

ما عجله‌مان برای وصل شدن به او بود و او شتابش برای رسیدن به آسمانی‌ها.

دور تا دورش را برادرانش قرق کرده بودند. عجب برادرانی، خوش قد و قامت با سینه‌های سپر شده برای دفاع از ملت.

برادران ارتشی‌اش را می‌گویم؛ همان آرش‌های زمانه ما در پدافند هوایی قهرمان.

دیگر وقت آن بود که با جمعیت همراه شویم. وسایل فیلم‌برداری را به دوش کشیدیم و دل به خیابان زدیم و کنار صف‌های متراکم مردم شهید پرور شهر هزار شهید شوشتر هم‌قدم شدیم.

شهر یکپارچه پشت شهیدش ایستاده بود. جای سوزن انداختن در میان خیابان‌های سنتی شوشتر وجود نداشت و همه‌جا مملو از مردمان مقاومی شده بود که این بار هم دین خود را به اسلام ادا می‌کردند.

بار دیگر به یاد آن جمله مهم روح خدا افتادم که فرمود: مردم خوزستان دین خود را به اسلام ادا کرده‌اند.

حالا این دم مسیحایی اوست که همچنان در رکاب جانشین حکیم و عزیزش با میانداری مردم به امت اسلامی رخ نشان می دهد.

همه آمده بودند. از نوزاد شیرخوار و مادرش تا پسرهای کوچک و پدران بزرگ همت.

از معلم‌ها و شاگردان تا پیرمردان و جوانان وطن.

در میان خواهران تشییع کننده، خواهری را دیدم که دست فرزند کاکل زری‌اش را در دست داشت، پسری با لباس سبز پاسداری. با دیدن او بی اختیار به این مفهوم رسیدم که همه آمده‌اند تا بگویند راهت ادامه دارد برادر شاهرخی عزیز؛ حتی همین آقا کوچولو که برای بدرقه‌ات تمام مسیر نیم ساعته ۱۷ شهریور تا مقام صاحب الزمان (عج) را پیاده طی می‌کند.


مهدی سرخیلی

پنج‌شنبه | ۱۰ آبان ۱۴۰۳ | استان خوزستان - شهرشوشتر

 


برچسب ها :