پنجشنبه, 20 آذر,1404

برگه‌ها

تاریخ ارسال : دوشنبه, 17 آذر,1404 نویسنده : سیده سماء حسینی ساری
برگه‌ها

سال‌هایی که دانشجو بودم برای من فقط درس و کلاس و امتحان نبود. پای ثابت تشکل‌ها، بسیج، کارهای فرهنگی، اردوها و نشست‌ها بودم. دانشگاه برایم جایی بود که بشود حرف زد، کاری کرد، تکانی به چیزی داد. تجربه‌ای که هر بخشش چیزی به من اضافه می‌کرد.

حالا یک سال از پایان آن دوران گذشته است. سراغ گالری گوشی می‌روم. هر عکس، تکه‌ای از ماجراجویی‌های آن وقت‌هاست. به یکی از عکس‌ها می‌رسم، ناخودآگاه زوم می‌کنم.

روز دانشجوی پارسال بود؛ دانشگاه علوم تحقیقات. سالن بزرگ، ازدحام دانشجوها، مهم‌تر از همه حضور شهید دکتر طهرانچی و رئیس قوه قضاییه، آقای اژه‌ای. هیجان داشتم. قلبم تند می‌زد. دستم مدام روی برگه‌ای بود که قرار بود از رویش صحبت کنم. آن‌قدر خوانده بودمش که کلماتش را مثل شعر از بر بودم.

نماینده‌های دانشجوها یکی‌یکی می‌رفتند روی سن؛ از همان جنس دانشجوهایی که وقتی پشت تریبون می‌ایستند، برق نگاه‌شان سالن را روشن می‌کند. شور، نشاط، کنجکاوی، مطالبه‌گری، همان چیزهایی که دانشگاه را دانشگاه می‌کند.

هرچه صبر کردم، هرچه چشم دوختم به مسیر رفت‌و‌برگشت مجری، هرچه دستم را محکم‌تر دور برگه‌ام حلقه کردم، نوبت به من نرسید. آخر مراسم، با بی‌حالی برگه را تا کردم و چپاندم توی جیبم. در راه برگشت، هی برگه را درمی‌آوردم، نگاهش می‌کردم. حسِ حرف‌هایی که شنیده نشد دنبالم می‌آمد. با خودم می‌گفتم: «مگه چی می‌خواستیم؟ همین که حال این مملکت کمی بهتر بشه…»

حسرت آن روز توی دلم مانده بود که رسیدیم به مراسم روز دانشجو در دانشگاه خودمان. این‌بار همان برگه‌ها دوباره به کارم آمدند. سالن پر بود از دانشجو. اسم من را که اعلام کردند، نفس عمیقی کشیدم.

با بسم‌الله شروع کردم. وقتی حرف شهریه را وسط کشیدم، سالن یک‌دفعه زنده شد. صدای تأیید، کف‌زدن‌ها، تشویق‌ها. آن‌قدر همهمه بالا رفته بود که صدای خودم را درست نمی‌شنیدم. چون این حرف‌ها دیگر فقط مال من نبود؛ مال همه‌ی آنهایی بود که روبه‌رویم ایستاده بودند.

دانشجو یعنی پویایی. یعنی تلاش برای ساختن امروز؛ برای ساختن فردا.

یعنی همان چیزی که یک سال است دلم برایش تنگ شده.

سیده سماء حسینی

یک‌شنبه | ۱۶ آذر ۱۴۰۴ | مازندران ساری

برچسب ها :