از دوهفته قبل اطلاعیه برنامه هیات برای بزرگداشت شهدای مقاومت پخش شده بود.
چند مداح و سخنران معروف دعوت شده بودند.
و حالا همزمان شده بود با بزرگداشت شهدای پدافند هوایی.
همین دیروز شهید شده بودند
وقتی که ما خواب بودیم. یعنی حتی صدای موشک را هم نشنیدیم. نه شیشهای لرزید و نه بچههایمان از خواب پریدند.
بعد از نماز صبح وقتی بچهها را سوار سرویس کردیم و راهی مدرسه شدند، وقت شد که گوشی را بردارم و خبرها را ببینم.
تازه هنوز هم نمیدانستم که همین بغل گوشمان، ماهشهر خودمان، موشک خورده. خوزستان، آخ... خوزستان مظلوم من!
اسمش هم چشمانم را قلبی میکند. همیشه پای وطن بوده و این بار هم مردان خوزستانی جانشان را فدای ملت کردند.
شاید بیربط به نظر بیاید ولی وضعیت آب و فاضلاب یا بهتر بگوییم آبِ فاضلابیمان، وضعیت آلودگی هوایمان و بیماریهای تنفسیمان، بیکاری جوانهایمان را که میگذارم کنارِ بیش از بیست پتروشیمی ماهشهر، پیش خودم میگویم شاید جنگ هنوز هم برای مردم ما تمام نشده؛ که اگر تمام شده بود، اینقدر مظلوم نبودیم. مگر میشود ثروتمندترین شهر کشور باشیم و اینقدر مشکل داشته باشیم؟
حالا باز هم همین مظلومِ سربلند و قوی است که خبر ساز شده.
بگذریم...
همسرم شیفت کاری داشت. هر طوری بود بچهها را آماده کردم و خودم را رساندم به هیئت.
در اطلاعیه شروع مراسم را ۲۰:۳۰ اعلام کرده بودند؛ ولی از ساعت ۲۰ سالن پر شده بود و به زور جای پارک پیدا کردم.
وقتی وارد کوچهی منتهی به هیات شدم همهی چهرههای آشنا و همیشه پایکار حضور داشتند. شلوغی و حال و هوای مراسم مرا یاد دهه محرم انداخت. هیچوقت بجز دهه محرم و فاطمیه ایننقدر شلوغ نمیشود. همان مردم مظلوم آمده بودند.
از پلهها که بالا رفتم جایگاه جمعآوری هدایا برای پویش ایران همدل روبرویم بود
طلاهای زیادی جمع شده بود و دور میز شلوغ بود. باز هم آفرین به دل بزرگ مردممان!
اینها همان کسانی هستند که در سیل و زلزله و هر بحرانی کنار هم وطنهایشان هستند و حالا دلشان برای بیپناهی مردم غزه و لبنان میتپد.
با دوستان زیادی درباره این اتفاق صحبت کردم. از مطالبه انتقام سخن میگفتند و اینکه حتما این عزیزان لایق شهادت بوده اند؛ ولی کاش صنعتیترین شهر کشور، قدرت بازدارندگی و پدافند بهتری داشت. مردم هنوز درباره ابعاد حادثه سوال دارند. اگر کسی از مسئولین برایشان صحبت میکرد، خیلی ها از ابهام بیرون میآمدند.
بعد از سخنرانی شاعر عرب به شعرخوانی مشغول شد. اینجا نیمی از مردم عرب هستند و همیشه سعی میشود مجالس فارسی و عربی برگزار شود.
و در انتها مداحان مراسم آبی بر آتش دل سوختهمان ریختند؛ آن هم با روضه مادر. اصلا قلبم سنگین شده بود. با روضه کوتاه آقای سلحشور و آقای نریمانی که امشب مهمان هیات فاطمیون ماهشهر بودند سبک شدم.
رضوانه آزمون
یکشنبه | ۶ آبان ۱۴۰۳ | استان خوزستان – شهر بندرماهشهر
موسسه تاریخ شفاهی بندرماهشهر
ble.ir/ revayate_daryashahre_ma