پنجشنبه, 09 مرداد,1404

بغض مردانه

تاریخ ارسال : پنجشنبه, 02 مرداد,1404 نویسنده : ملیحه خانی کاشان
بغض مردانه

مثل امام حسین(ع) که چراغ هدایت‌اند و کشتی نجات. شهدا پا جای پای امامشان گذاشتند.

جمعیت مرد و زن ساعت ۸ صبح خیابان اباذر کاشان را خفه کردند. جای پا گذاشتن نبود.

به محض آمدن ماشین شهدا تنه به تنه هم، پا به پای هم دنبال دسته‌گل‌های بهشتی راه افتادم. روضه‌خوان مدام پشت بلندگو بهشان می‌گفت علی‌اکبرهای خامنه‌ای. هیچ جای دنیا چنین صحنه‌ای را پیدا نمی‌کنی! ماشاءالله به این جمعیت!


مردها یک طرف و زن‌ها طرف دیگر. روضه‌خوان بین نوحه‌هاش، مردم را راهنمایی می‌کرد: «مواظب ناموس شیعه باشید. در جای درست خیابان حرکت کنید.»

این تکه از شعار دوست داشتنی‌ را با خودم واگویه کردم: «طرف درست تاریخیم؛ طرف حیدر کراریم!»

راهی شهدا شدم. دلم مثل اسفند روی آتش جلز ولز می‌کرد. نمی‌شد چشم از تابوت شهدا بردارم. خادم‌ها در طول مسیر با آبپاش‌، قطره‌های ریز آب و گلاب روی سر همه و روی سرم پاشیدند. طراوت خنکی از قطره‌های ریز روی چادر و روسری زن‌ها در تلالو نور خورشید بارید. ولی حرارت قلب آن همه زن و مرد گریه کن به این آسانی‌ها رو به سردی نمی‌رفت.

خدا کند که سهم هر کی که دوست دارد راه سرخ شهادت باشد.

زن‌ها مثل برادرمرده‌ها های‌های اشک می‌ریختند. هر کسی دنبال راه در رو می‌گشت تا از بغل دستی سبقت گرفته و برسد پای تابوت. درِ گوشی‌ داشتند با شهدا.

آنهایی که دست کوتاه‌شان به نخیل تابوت نرسید بی‌نصیب نماندند.

باران تبرکی‌ها از دست بغض کرده‌های کنار تابوت شهدا بارید. 

خادم‌ها زانو زده بودند پای تابوت. دسته‌های شقایق صورتی را یکی یکی از شاخه جدا و نثار دست‌های خالی می‌کردند.

دستشان می‌لرزید. چشمشان کاسه خون بود. روضه‌خوان می‌خواند: «همکاراتونو آوردند. حسین حسین شعار ماست؛ شهادت افتخار ماست.» دوست و همکار شهدا گوشه کنار مراسم یا لای جمعیت بی‌نام و نشان برای خودشان تعزیه وداع دارند. 

هزار زن زار بزند؛ هزار زن خون بگرید ولی خدا نکند مردی بغض کند. انگار به عظمت دنیا فشار می‌آید. یک علی(ع) و یک چاه، شاهد بغض شبانه، برای کل عالم کافیست.

بین جمعیت چند باری پدر شهید غلامعلی‌زاده را دیدم. از ردیف همراهانش جا می‌ماند. روی زمین راه می‌رفت ولی هوش و حواسش جای دیگری بود.

تک‌ مصراعی از نمی‌دانم چه شاعری توی گوشم زنگ می‌زد: «مرد برای هضم دلتنگی‌هاش گریه نمی‌کنه؛ قدم‌می‌زنه.»

مردی که گریه نکند هم جای نگرانی دارد. سرگشتگی ابهت مرد را می‌ریزاند. 

بین دست و بالش دنبال چیزی می‌گشت. معلوم بود گم کرده دارد. دست به هم می‌کشید و زیر چانه حیرت، دنبالش می‌گشت ولی هیچ خبری نبود جز تابوت پسرش. 

روضه‌خوان که به اینجا رسید:

«عجب محرمی شد امسال مسافر بی‌سرم برگشته

بیاید همه به استقبال که مرغ بی‌پرم برگشته»؛

همخوانی مردم بغض کرده خیابان را به لرزه در آورد.


ملیحه خانی

یک‌شنبه | ۲۲ تیر ۱۴۰۴ | #اصفهان #کاشان تشییع شهدای هوافضا

روایتگر

eitaa.com/revayatgar_ir

 

برچسب ها :