بچهی قم، معروف است به جگر داشتن! این را آقاروحالله میگوید. درباره خودش که صدق میکند.
عصر رفتیم دم در خانهاش و با هم رفتیم فدراسیون معلولین و جانبازان؛ دمِ در خانهاش در تهران. آقاروحالله میگوید نمیخواستم زمین بازی را ترک کنم. مکث میکند: توی هیچ مبارزهای، زمین بازی را ترک نکردهام. مصداقِ جگر داشتن!
آقاروحالله همین پارسال، ۲۴۲ کیلو وزنهی ناقابل را برده بالای سرش و رکورد جهانیِ آسیایی و پاراالمپیک -وزن ۸۰ کیلو- را گرفته توی مشتش؛ و تا الان، کسی نتوانسته رکوردش را بشکند. این عدد را من، خوب لمس میکنم که جلوی آقاروحالله، خوابیدم روی تخته وزنهبرداری و میلهی خالی را به بدبختی بردم بالا.
دوست نداشت ما بفهمیم اما دوستم گفت که "آقای پاراالمپیکِ ایران" جایزههاش را خرجِ آزاد کردن زندانیها میکند.
با آقاروحالله رفتیم سالن وزنهبرداری که آنجا با هم درباره این روزها گپ بزنیم.
وسط حرفها اشاره میکند به پاهاش: این درست که روی ویلچرم و نمیتوانم توی جنگ تنبهتن، تفنگ بگیرم دستم، اما اندازه یک کیسهی شن که میارزم؛ که بگذارندم پیشاپیش صف رزمندهها؛ که اندازه چند تا گلوله به من بخورد و به رزمندهها نه.
یادش میآید که چند سال قبل، توی پرواز اردن به امارات، چند تا اسرائیلی نفرتانگیز، روی صندلیهای دور و برش، نشسته بودند و کنارش، یکیشان کتاب مقدسش را باز کرده؛ روحالله هم کتابش -درباره حضرت مهدی- را جلوی چشم اسرائیلیها، باز کرده: ما یک روز -شاید نه چندان دور و دیر- به پشتگرمیِ اماممان، تمامتان میکنیم.
از فردای بعد از جنگ میپرسم. آقاروحالله چند ثانیه فکر میکند. انگشترِ عقیق یمنیش را -که خودش از آقا گرفته- توی انگشتش میچرخاند و لبخندی مینشیند روی لبهاش: فردای بعد از جنگ، بلیت بگیریم و برویم زیارت بیتالمقدس؛ البته بلیتش از شما.
به آقاروحالله میگویم همین حالا اگر مسابقات پارا المپیک برگزار شود، کار شما سخت میشود بس که به خاطر موشکهای ایرانی، اسرائیلیها رشتههای پارا را شلوغ میکنند؛ البته اگر همین حالا برگزار شود؛ فردا، برایشان دیر است.
با آقاروحالله رستمی خداحافظی میکنیم و من، از شوق رویایِ بلیت تهران-قدس، سرخوشم.
محسن حسنزاده
ble.ir/targap
شنبه | ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ | #تهران