پیرزن پشتی گفت: «تشییع شهدا مستحبه ولی حجاب واجبه. شالتو بکش رو سرت دخترم.»
با دختر بیحجاب جلویی من بود. دختر با ناراحتی برگشت و گفت: «به شما ربطی نداره. هر کی هر جوری دلش بخواد میتونه بیاد.»
با واسطهگری بقیه پیرزن وارد جر و بحث نشد و غرهایش را بدون مخاطب و بلند بلند با خودش زد. ولی پیرزن دیگری که کنار دختر بود شروع کرد به حرف زدن زیر گوشش. سرم را جلوتر بردم. گمان میکردم او هم دارد از حجاب حرف میزند. ولی داشت میگفت: "اون دنیا مردم رو به باحجاب و بیحجاب تقسیم نمیکنن ولی حتما اونایی که از حق دفاع کردن و اونایی که نکردن تو دوتا دستهی مختلفند. تو تلویزیون دیدم یه دختر بیحجاب از آقا طرفداری میکرد. بهش افتخار کردم. به تو هم افتخار میکنم که تو این گرما اومدی."
کمی جلوتر دختر را دوباره دیدم.
شالش را کشیده بود روی موهاش.
فائضه غفارحدادی
شنبه | ۷ تیر ۱۴۰۴ | #تهران مراسم تشییع شهدای اقتدار